سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرکز خدمات مشاوره ای طلوع زندگی

ارتقاء سلامت خانواده

قانون هدایت الهی

قانون هدایت الهی به شما نشان می دهد آنچه را که نمی توانید برای خودتان انجام دهید ، خداوند برای شما انجام می دهد .

 

با پذیرش هدایت الهی ، فروتن می شویم و پذیرش و اشتیاق به آموختن ، جایگزین غرور کاذب ما می گردد . این فروتنی ، دری برای ورود الوهیت به زندگی ماست .

 

هنگامی بهبودی حاصل می شود که شما جرات و همچنین فروتنی لازم را برای درخواست کمک داشته باشید و این عمل ناشی از ایمان است . ایمان داشتن احتمالا یکی از دشوارترین حالت هایی است که هنگام نا امیدی ، اندوه ، خشم و افسوس خوردن به آن می رسیم . در این مواقع است که نیاز به ایمان داریم تا دوباره ایمان خود را به دست آوریم . باید مواقعی را که در زندگی خود ایمان داشته ایم به یاد بیاوریم ، اوقاتی که ایمان راه را به ما نشان می داد .

 

ایمان ، اعتماد کامل است . ایمان این امکان را برای ما فراهم می آورد که بدانیم همه ما از طریق شعوری والا هدایت می شویم و با آن پیوند داریم . این ارتباط در نهایت بهترین آرزوهایی را که در ذهنمان اگر ما از دارد ، متجلی می سازد . ایمان ، به ما اجازه بازگشت به جایگاه امن و مطمئنی از توانایی را می دهد تا به این اصل که زندگی مان در مسیر درست قرار دارد ، اعتماد کنیم . ایمان ، درست پشت دیوارهای ترس که ما را از زیستن با قلبی گشوده باز می دارد ، حضور دارد . ایمان ، اعتقاد بدون ذره ای تردید در کمال گیتی است و این ایمان است که راه را برای پدیدار شدن فرشتگان و معجزات الهی به زندگی مان هموار می کند .

 

ما زمانی دست به مبارزه می زنیم که احساس نا امنی و آسیب پذیری کنیم . باید قلبمان را بگشاییم و سدهایی را که مانع احساس عشق و تایید حمایت کیهانی از جانب ما می شوند ، فرو بریزیم . سومین قانون معنوی از ما می خواهد که به هدایت الهی ایمان داشته باشیم . اگر چه ممکن است برای ما که آسیب دیده ایم یا فریب خورده ایم آسان نباشد ، اما فقط از این راه می توانیم قلب خود را بهبود ببخشیم و بار دیگر عشق را تجربه کنیم . ما می توانیم موانعی را که خود ساخته ایم و ما را از تجربه کردن وجود خودمان و دیگران باز می دارد ، بشکنیم .

 

زمانی که آماده باشیم سرنوشت ، حمایتی را که به آن نیاز داریم برایمان فراهم می کند . این حمایت ممکن است به شکل یک کتاب ، دوست جدید و یا عقیده ای نو باشد . هنگامی که ایمان خود را محکم می کنیم ، به گونه ای الهی درست به سوی آنچه بدان نیاز داریم ، هدایت می شویم .

 

در اوج دردها و رنج هایمان حتی اگر هیچ چیز در پیرامون ما دلخواه نباشد ، باید بدانیم : « خداوند هر گز بیش از توانمان به ما نمی دهد ! » حتی اگر ما عشق خدا را نبینیم یا احساس نکنیم ، اما او همیشه ما را هدایت و حمایت می کند و اگر از این مساله آگاه باشیم ، پیروز خواهیم بود .      

 

 


قانون مسئوولیت پذیری

قانون مسئوولیت به ما می گوید : « آن هنگام که از خدا بخواهیم وارد زندگی ما شود و هدایتمان کند ، شروع به بهبود یافتن می کنیم . » با کمک و پشتیبانی حامی الهی خود ، می توانیم عازم سفری برای کشف دنیای درونمان شویم . با احساس حضور خداوند در کنار خود ، قدرتی را که برای تصاحب بار احساسی خودمان نیاز داریم به دست می آوریم . ما مالکیت اعمال خود را زمانی بر عهده می گیریم که دریابیم در شکست زندگی ، نقشی داریم و دیگران را به عنوان سر چشمه رنج هایمان مورد سرزنش قرار ندهیم .

 

پذیرش مالکیت احساسات خود ، تنها راه باز پس گیری اختیار زندگی ماست . آنچه را که احساس نمی کنیم ، نمی توانیم بهبود ببخشیم . گام برداشتن در طوفان احساسات آشفته و پریشان خود ، زمانی مقدس و مهم در زندگی ماست . در این دوران هاست که می توانیم اعماق وجود خود را بشناسیم . ایستادگی در طوفان عواطفمان به ما اجازه می دهد تا جراحات و عذاب قلب شکسته خود را احساس کنیم . این سفر پر خطر ، کشمکش و ستیز درونی ما را با تمامی آنچه که در مورد خود باور داریم ، آشکار می کند .

 

برای از بین بردن انرژی های منفی و متضادی که ریشه در دردهای ما دارند ، باید آنها را حس کنیم و نوع احساس ، مقاومت یا قضاوت های خود را شناسایی نماییم . همان طور که از میان یک احساس عبور می کنیم ، انرژی هایی را به حرکت در می آوریم که موجب می شوند آرامش عمیق و واقعی را تجربه کنیم . پذیرش به ما اجازه می دهد تا هر چه عمیق تر در سکوت و آرامش درونمان غرق شویم . در این سکوت ، ما می توانیم دیدن نور را در تاریکی وجودمان آغاز کنیم و دست به انتخاب هایی بزنیم که به جای شکست موجب بهبودی ما شوند .

 

احساسات مسموم خشم ، رنجش ، حسادت ، گناه و شرم برای جلب توجه ما وجودمان را فاسد می کنند . این احساسات بدون شناخت ، عشق و همدلی قابل درمان نیستند و فقط در این حالت است که قدرت و نفوذ خود را بر وجود ما از دست می دهند . هنگامی که آنها را نادیده می گیریم ، احساس ترس ، خستگی و بیماری در ما ایجاد می کند .

 

در بیشتر موارد خشم سرکوب شده ی ما در زندگی مان به افسردگی ، درجا زدن و بی تفاوتی تبدیل می شود . اغلب در روند بهبود احساسات مسموم ، حس عمیق کناره گیری ، شکست و ضعف بروز می کند که موجب می شود هیچ انتخاب یا اختیاری برای بهبود عواطف خود نداشته باشیم . وقتی قصد از بین بردن احساسات منفی خود را داریم ، در واقع به جهان اعلام می کنیم که برای عهده دار شدن مسئوولیت زندگی مان آماده هستیم . برخی افراد بر حفظ احساسات مسموم خود اصرار دارند و هیچ کاری برای درمان آنها انجام نمی دهند . این گروه به جای آن که بگویند : « من این کار را انجام نمی دهم ! » می گویند : « من نمی توانم » در حالی که « نتوانستن » دروغ محض و یک روش غیر مسئوولانه برای « من نمی کنم» است . حتی اگر من نمی توانم درک کنم که چگونه کاری را انجام دهم یا چرا آن را انجام دهم ، باید متوجه باشم واقعیت آن است که وجود هر مشکلی در زندگی این نکته را اعلام می کند که من در آفرینش زندگی ام شرکت دارم .

 

نخستین گام در پذیرش مسئوولیت برای بهبود دردها ، آن است که آگاهانه بدانید این دردها از آن شما هستند . گام دوم آن است که تصمیم بگیرید آنها را رها کنید . شما حتما می توانید این کار را انجام دهید . باید از خود بپرسید : آیا من می خواهم که این درد را حفظ کنم ؟ آیا می خواهم که هفته ها ، ماه ها ، سال ها و حتی برای همه عمر با گذشته تلخ خود زندگی کنم ؟ یا این که می خواهم دگرگون شوم ؟ درک این نکته ضروری است که اگر با شدت به یک احساس بچسبیم هر گز به سطح بالای آگاهی ما ارتقاء نمی یابد ، بلکه به زخم های دیگر درونمان می پیوندد . از این رو حتی اگر با شیوه های گوناگون از رویارویی با احساسات خود پرهیز کنیم ، طبق شواهد بسیار زندگی ، اگر موجب تکرار همان رویدادها نشوند ، بار دیگر به شکلی پدیدار می شوند . این احساسات به شکل عواقب نامطلوب پراکنده و گاه به صورت تنش های عظیم جلوه گر می گردند . در این موقعیت هاست که واقعا به عمق این مفهوم می رسیم : « تو می توانی فرار کنی ، اما نمی توانی پنهان شوی ! »  

 

برای بر طرف کردن احساسات تاریک خود فقط به نوری کم سو نیاز داریم ، اما در تاریکی های وجودمان است که می توانیم نور خود را بیابیم . آن سوی خشم ، نارضایتی و درد ما دریای بی کران عشق وجود دارد که می تواند هر زخمی را بشوید . یک شمع یا چراغ را در اتاقی تاریک روشن کنید ، آنگاه شاهد قدرت نمایی نور خواهید بود و می بینید که تاریکی به سرعت ناپدید می شود . هیچ کس نمی تواند احساسات مسموم شما را آزاد کند . شما تنها کسی هستید که می توانید این تصمیم را بگیرید . اگر مسئوولیت احساساتتان را بر عهده نگیرید ، در نهایت خود شما و آنهایی که برایتان اهمیت دارند تنها کسانی هستید که آسیب می بینید .

 

قانون مسئوولیت پذیری بر انتخاب هایی که می کنیم ، حاکم است . این که ما به سوی چه کسی جذب می شویم به هیچ رو تصادفی نیست ، بلکه در بذرهای کارمای ما وجود دارد . هر کسی را که به زندگی خود جذب می کنیم ، برای حرکت ما به سوی مرحله بعدی تکامل شخصیت مان در اینجا حضور می یابد . این افراد به گونه ای با ما رفتار می کنند تا مکان هایی را که برای بهبود یافتن نیاز داریم ، به ما نشان دهند . وقتی که به طور کامل مسئوولیت زندگی خود را می پذیریم ، در می یابیم روابطی که ایجاد می کنیم نه تنها تصادفی نیستند ، بلکه فرصت هایی از پیش طراحی شده ای برای بهبود زخم های روحی و عاطفی ما هستند .

 

پیوندهای کارما را می توان چنین توصیف کرد : روابطی که برای منظور و هدف معینی به وجود می آیند ، همه روابط ، کارمایی به شمار می آیند . خواه آن که آسیب رساننده یا همراه با ناسزاگویی یا شادی بخش و خشنودکننده و یا فقط بر اساس کشش های جسمانی باشند .

 

ارتعاشات متناوب روح ما یک میدان تشدید شده در پیرامونمان به وجود می آورد که مردمی را با ارتعاشات همسان به زندگی ما جذب می کند . اگر شما با رانده شدن خود از جانب دیگران مشکل دارید ، ارتعاشاتی تولید می کنید که کسانی را به سویتان می کشاند که شما را طرد می کنند . تا زمانی که شما این زخم را التیام نبخشید ، مدام کسانی را به زندگی خود فرا می خوانید که وجود آن را به هشیاری تان یاد آور شوند .

 

      


قانون تسلیم

قانون تسلیم به ما می گوید زمانی که دست از مقاومت بر می داریم و شرایط خود را همان گونه که هست می پذیریم ، همه چیز تغییر می کند . ما با واکنش ترس در برابر بیشتر پدیده ها مقاومت نشان می دهیم ، در حالی که اگر ترس های خود را رها کنیم می توانیم با شرایطی که از اختیار ما خارج شده اند ، رویارو شویم .

 

مقاومت ما یک مکانیزم دفاعی کاملا طبیعی بدن است ، سپری است که ناخود آگاه برای محافظت از خودمان در برابر دردها و رنج ها به تن می کنیم . ما در این توهم به سر می بریم که چنین سپری در برابر احساس فقدان ، گناه ، غم و اضطراب ناشی از موقعیت کنونی مان به طریقی از ما محافظت می کند . در نهایت ، مقاومت نمی تواند به اندازه ای که حق بهبود را از ما می گیرد ، محافظتمان کند . این مقاومت ، ما را از دیدن واقعیات و امکانات موجود زندگی باز می دارد . زمانی که تسلیم می شویم ، می توانیم تصاویر غیر حقیقی مان از زندگی را رها کنیم و به خود اجازه دهیم که در حضور زندگی مان همان گونه که هست ، بدون هیچ توهم و تفسیری به سر ببریم .

 

مقاومت ، ما را در میان دردهای عاطفی ناشی از موقعیت های خاص اسیر می کند . مقاومت ، ما را به دام واقعیاتی می اندازد که بیشتر اوقات می خواهیم آنها را تغییر دهیم . مقاومت ، زمانی ایجاد می شود که آرزو داریم واقعیات موجود به شکل دیگری باشد . مقاومت ، تنش به وجود می آورد .

 

مقاومت ما و انکار دیگر حقایق زندگی ، موجب می گردد که در آرزوهای خود محبوس شویم و احساس جدایی و تنهایی کنیم . هنگامی که اسیر آرزوهای شخصی می شویم ، همواره در گیر گفت و گویی درونی پیرامون این فکر هستیم که نباید این گونه باشد . پس تمامی انرژی مان را صرف تغییر شرایط خارجی خود می کنیم .

 

تسلیم ، نقطه مقابل این واکنش طبیعی یعنی جنگیدن برای احقاق حقوق و حفظ آنچه باور داریم به ما تعلق دارد ، است . اما تا هنگامی که تسلیم نشده ایم ، به درد حاصل از شکست های خود می چسبیم . تسلیم شدن به ویژه آن زمان که به ما خیانت کرده اند یا فریبمان داده اند مشکل است ، اما اگر بپذیریم که هر آنچه اتفاق می افتد درست همان است که باید باشد ، می توانیم تسلیم شویم و به جریان طبیعی هستی اعتماد کنیم . ما باید برای فراتر رفتن از درد و رنجمان خلاف غریزه خود که در حفظ آنها تلاش می ورزد ، عمل کنیم و در عوض در مسیر تسلیم و رها کردن دردها گام برداریم .

 

نتیجه ای که از تسلیم حاصل می شود ، شگفتی آور است . هنگامی که خواسته خود را تسلیم شرایط موجود می کنیم ، آزادی حضور در لحظه اکنون را به دست می آوریم و فقط در این حالت است که می توانیم تمامی امکانات و انتخاب های خود را ، حتی آنها که پیش تر از دیدمان نهان بودند ببینیم . تسلیم ، موهبت آرامش ذهن و اعتمادبه نیک خواهی هستی را به ما عطا می کند .

 

تسلیم ، عملی جسورانه و مسیری الهی است که به ما راه دست یابی به واقعیت هایی را ورای آنچه تا کنون می شناختیم ، نشان می دهد . تسلیم شدن به مفهوم درک مشیت الهی و تاکید بر این نکته است که هستی ، رویدادهایی خاص را برای ما در دل خود دارد . تسلیم به ما شهامت می بخشد تا از قلمرو شخصی خود  بخشی از وجودمان که احساس جدایی و تنهایی می کند  به قلمرو کیهانی  آنجا که با همه یگانه می شویم  گام بگذاریم .

 

اگر چه ما در ظاهر ، منحصر به فرد و از هم متفاوت هستیم ، اما در دنیای درونی بسیار به همدیگر شباهت داریم . با وجود این که به نظر می رسد همه ما تنها هستیم ، اما حقیقت آن است که همگی جزیی از یک کل بزرگتر را تشکیل می دهیم و احساس جدایی ، یک توهم است . این یک شوخی کیهانی است که ما را می فریبد تا باور کنیم من و شما از هم جدا هستیم و کردار من به خودم و کردار شما به خودتان مربوط می شود .   

 

لحظه ای درنگ کنید و این احتمال را در نظر بگیرید که جدایی ما فقط یک توهم باشد . اگر ما واقعا با هم یگانه بودیم ، چه می شد ؟ آیا باز هم سعی می کردیم که شرایط را به سود خود و زیان دیگران تغییر دهیم ؟ آیا همچنان تمامی گفته ها و ناگفته ها را متوجه خود می دانستیم و همه مسائل را شخصی تلقی می کردیم ؟ آیا در آن صورت ندای درونی تان شما را به آرامش و رضایت رهنمون می شد ؟

 

ایمان و اعتقاد به این که ما جزیی از این کل عظیم هستیم ، به ما اجازه تسلیم شدن می دهد . اعتماد ما به هستی ، یک زمین استوار و پا بر جا در زیز پاهای ماست . این اعتماد ما را در خردی شست و شو می دهد که موجب می شود زندگی هایمان مطابق با طرح کیهانی در باره ی یکایکمان تجلی یابد هنگامی که تسلیم می شویم مقاومت خود را در رابطه با هر چه در زندگی ما روی می دهد ، کنار می گذاریم . تسلیم ، نشانه نهایت قدرت و مبنای زندگی معنوی است .

 

تسلیم شدن بر این نکته تاکید دارد که ما نمی خواهیم بیش از این به زندگی توام با درد و رنج ادامه دهیم و نشانگر تلاش در تغییر عواطف منفی ماست . تسلیم ، ما را به سوی زندگی ای فراتر از منیت و آن بخش از وجودمان که پیوسته به ما یاد آور می شود جدا ، متفاوت و تنها هستیم ، رهنمون می گردد . تسلیم ، ما را به سوی سرشت حقیقی مان باز می گرداند تا بی هیچ تکاپویی در رقص هستی که زندگی نام دارد ، به جنبش در آییم . تسلیم ، حالتی قدرتمند است ، که بیانگر کمال حکمت کیهانی می باشد .

 

تسلیم ، هدیه ای ست که شما به خودتان تقدیم می کنید . تسلیم ، عمل کردن به ایمان است که می گوید : « اگر چه من نمی دانم این رودخانه به کجا می رود ، اما اطمینان دارم که مرا به جهتی درست خواهد برد . »


قانون بخشایش

یکی از بالاترین مواهب زندگی ، بخشش است این خصلت نیکو را بیاموزید و دیگران را عفو کنید چون آنها کامل نیستند . اگر شما بتوانید در موارد کوچک از خود گذشت و نرمی نشان دهید به هدف های بالاتری در آینده دست خواهید یافت .

 

قانون بخشایش ، این امکان را به ما می دهد تا تمامی داوری ها و باورهای خود را در باره ی درستی و نادرستی پدیده ها از ذهن بیرون کنیم و با تمامی وجودمان مهربان باشیم .

 

فقط آن زمان که خود را در حضور کمال هستی ببینیم ، محبت و همدلی پدیدار می شود . در این هنگام است که می توانیم خود را در وجود دیگری تجربه کنیم . این تجربه با درک عمیق دشواری ها و تناقض های وجود انسانی ممکن می شود .

 

همدلی برای کسانی که آن را درخواست کنند ، یک موهبت الهی ست . زمانی که ما با خود مهربان باشیم ، توانایی آن را می یابیم که نسبت به شریک زندگی خود همدلی و بخشایش داشته باشیم .

 

بخشایش ، مهم ترین اصل برای رهایی قلب ها و آزادی روح ماست . بخشایش ، غذایی است که جسم ، روابط و آینده ما را تغذیه می کند . در لحظه ای که نیروی بخشایش را در زندگی خود جاری می سازیم ، همه نیروهای منفی ای را که مانع تجربه ی سرشت الهی ما در زندگی هر روزه می شوند ، رها می کنیم .   

 

ما موجوداتی معنوی هستیم که عاشق عشق ورزیدن می باشیم ، از این رو هنگامی که خود را از نیروی عشق محروم می کنیم ، روحمان را گرسنه نگاه می داریم . بخشایش ، بزرگ ترین نشانه شهامت است ، زیرا دیوارهایی را که به گمان ما برای حمایت دورمان کشیده شده اند ویران می کند . در حقیقت حامی و پشتیبانی برای ما بهتر از عشق کامل و فراگیر نسبت به تمامی بشریت وجود ندارد .

 

ما با ایستادن در آستانه ی بخشایش قادریم که به گذشته بنگریم و مسئولیت کامل تمامی مراحل زندگی خود را باز پس بگیریم . فقط پس از رسیدن به این مرحله می توانیم از هدایای زندگی بهره ببریم و از درس هایی که زندگی به ما داده است سپاسگزار باشیم .

 

این خرد ، ما را قادر می سازد تا خشم ها و آزردگی هایمان را رها کنیم وبار دیگر با سرشت الهی خود پیوند بر قرار نماییم . رنجش های ما مانند زنجیرهایی آهنین دور گذشته ی مان پیچیده شده اند و ما را برای همیشه به کسانی که مخالف خود می پنداریم ، متصل نگه می دارند . باید اراده کنیم تا از تنگنای انتقاد و سرزنش بگذریم و به جهان بی کران بخشایش گام بگذاریم .

 

در روند بخشایش ، اشتیاق یک عامل حیاتی است . اگر مشتاق یخشایش نباشیم ، هیچ مجالی برای آن پیش نخواهد آمد . اشتیاق ما برای بخشایش ، در راه یکپارچگی دوباره ی وجودمان ضروری است . یکپارچگی به این مفهوم است که هیچ بخشی از وجود خود را از دست ندهیم و امکان دسترسی به عشق ، امید و نیک خواهی سرشتی تمامی بشریت را داشته باشیم . همه ما با هر گناهی که تا کنون مرتکب شده باشیم ، شایسته آن هستیم که مجال ترمیم قلب شکسته ی خود را بیابیم .

 

غرور و تکبر ، مانع گشودن قلب های ما به روی بخشایش می شود . غرور معنوی آن است که موانع بخشایش را از وجود خود برانیم ، نه آن که سزاوار حمل بار سنگین احساس گناه باشیم .

 

هر روزی که شما نبخشایید ، مانند آن است که ذره ای زهر بخورید . [1] این سم آهسته آهسته آینده ای را که آرزومند آن هستید ، از شما می رباید . حتی اگر شما به بخشایش خودتان یا دیگران نیاز داشته باشید ، باید به خود اجازه دهید که از سهیم شدن در این جریان مقدس سپاسگزاری کنید .

 

بخشایش ، کلیدی است که درها را به روی قلب ما می گشاید . در آن هنگام که ما آماده و مشتاق تسلیم شدن هستیم ، مسئووایت شرایط خود را بر عهده می گیریم و اطمینان می یابیم که ورای آنچه می بینیم طرح و نقشه ای برای زندگی ما وجود دارد که انتظارمان را می کشد .

 

بخشایش ، دریچه قلب ما را به روی عشق می گشاید . ما باید دریابیم که در این کره خاکی زمان چندانی برای ادامه زندگی نداریم و فقط خود می توانیم برگزینیم که چگونه از آن استفاده کنیم . ما باید دریابیم که هر لحظه از زندگی چه قدر با ارزش است و هر نفسی می تواند دلیلی برای شادی و لذت بردن از زندگی باشد .

 

نخستین گام در راه دریافت موهبت های زندگی این است که همه کس و همه چیز حتی خودمان را نیز ببخشیم . اگر هنوز هم نمی توانید ببخشید ، به این دلیل است که احساس خشمی که خود در قلب خود پرورانده اید ، شما را از قلبتان دور می کند . انباشته شدن خشم در قلب ما چنان دل هایمان را مسدود می نماید که نمی توانیم هدایای زندگی را دریافت کنیم . [2] برای دریافت موهبت های هستی ، ما باید وجود خود را گشوده و پذیرا کنیم تا به آنجا برسیم که بتوانیم پیام ها و رهنمودهای بخش والاتر وجودمان را بشنویم . آنگاه است که وجود خود را برای دریافت تمامی هدایایی که با شکیبایی در انتظارمان بوده اند تا آنها را طلب کنیم ، می گشاییم .

 

تمرین بخشایش ، راهی برای زیستن است . ما باید هر روز چشم های خود را ببندیم و دعا کنیم تا تمامی کسانی را که به ما آسیب رسانده اند ، ببخشیم . این کار ، یکشبه ممکن نیست . ما باید پیش از هر گونه تلاش برای دست یابی به بخشایش ، خودمان را از درون اصلاح کنیم . شما نمی توانید بدون هیچ مقدمه ای به این مرحله برسید ، زیرا بخشایش بخشی از یک روند است . ابتدا باید آزارها و آسیب هایی را که در وجودتان زخم هایی به وجود آورده است ، احساس کنید و خشم ناشی از آن ها را که به انگیزه محافظت از شما در برابر صدمات شکل می گیرد ، بر طرف نمایید .

 

 بخشایش ، گذرگاهی میان گذشته و آینده شماست . اگر انتخاب کنید که خشم و آزردگی ها را در وجودتان نگه دارید ، همچنان در گذشته زندگی خواهید کرد . از زندگی در گذشته جز همان که بوده است ، چه توقع بیشتری می توانید داشته باشید . اگر به خود جرات عبور از آستان بخشایش را بدهید ، به مکانی جدید و واقعیتی نوین گام می گذارید و یک زندگی لبریز از عشق ، همدلی و شور و اشتیاق را خلق می کنید . در این صورت آماده ایجاد آینده ای بر مبنای خواسته هایتان و نه آینده ای متضاد با خواسته های خود خواهید بود .  

 

 

 



[1]   دکتر هارولد بلومفیلد ، نویسنده کتاب بقای عشثق از دست رفته

[2]   جرمیا آبرامز نویسنده کتاب دیدار با سایه


قانون انتخاب

زندگی برای عاقل ، مدرسه و برای نادان ، دشمن است . [1]

احساسی که ما نسبت به زندگی خود داریم ، حاصل تفسیری ست که در باره ی آن می سازیم . قانون انتخاب ، وجود ما را در برابر این درک ، پذیرا می کند که راه های بسیاری برای تفسیر رویدادهای زندگی مان وجود دارد که هیچ یک از آن ها حقیقت مطلق نیستند . تمامی رنج ها و دردهای ما با توجه به دیدگاه ما به شرایط کنونی مان به وجود می آیند . اگر چه ما همیشه توانایی انتخاب رویدادهای زندگی خود را نداریم ، اما در گزینش تفسیرمان از آنها توانمند هستیم . دو نوع تفسیر از ماجراهای زندگی وجود دارد : آنهایی که به ما قدرت می بخشند و آنهایی که اقتدار را از ما می گیرند . قانون انتخاب به ما راهنمایی می کند تا زندگی خود را از دیدگاه جدیدی ببینیم و تعبیر نوینی از آن بیافرینیم که ما را برای عمل کردن ، بیش از واکنش نشان دادن ، نیرومند می سازد . بر این اساس ما طراح حقایق جدید خود خواهیم شد .

 

لازم است بدانیم که هر پدیده ، عمل ، رفتار و هر شخصی از دید هر کس و از جایگاه متفاوتی ، متفاوت به نظر می رسد . ما برای بهبود یافتن باید از دیدگاههای متفاوت به روابطمان و خودمان بنگریم . ما نیاز داریم که دیدگاه های نوینی را کشف کنیم و به قضاوت های جدیدی برسیم و این به مفهوم آزادی انتخاب یا آزاد بودن است .

 

در جایگاه یک انسان ما آزاد هستیم تا زندگی را از زوایای مختلف ببینیم . بسیاری از ما این موضوع را درک نمی کنیم . ما گرفتار واقعیتی که در این لحظه می بینیم ، می شویم و باور می کنیم که فقط همان حقیقت دارد . ما قربانی دریافت های خود می شویم که محدود و به رنگ آنچه می بینیم ، هستند . بسیاری از ما آموخته ایم که زندگی خود را به شکلی فاقد قدرت و ارزش تفسیر کنیم .

 

رویدادهای زندگی ما مفهوم سرشتی ندارند ، این ماییم که به آنها معنی می بخشیم و راوی آنها هستیم . ما تصمیم می گیریم که هر رویدادی را چگونه معنی کنیم و آنها چه تاثیری بر زندگی مان داشته باشد . هر تعبیری که ما انتخاب می کنیم ، برای افزایش کیفیت زندگی ما یا کاهش آن به کار می رود .

 

هر رویداد منفی ، چشمان ما را به روی فرصتی برای تغییر راستای زندگی مان در جهت بهتر می گشاید یا ما را به چاه بی انتهای درد و رنج و خود آزاری می فرستد . خود آزاری از زخم هایمان منشاء می گیرد و نشان می دهد که ما پیامدهای عاطفی حل نشده ای را با خود حمل می کنیم که نیاز به بهبود دارند . رفتارهای ویرانگرمان وجود دارند تا به ما یادآوری کنند که در زندگی مان چیزی نیاز به توجه دارد . آفریدن تفاسیر مثبت ، دیدگاه ما را نسبت به جهان به چالش می خواند و نحوه نگاه ما را به خودمان و دیگران تغییر می دهد .

 

تجارب ما باورهایمان را می سازند و باورهایمان ، حقیقت ما را به وجود می آورند . اگر ما بخواهیم حقیقت خود را تغییر دهیم ، باید باورهایمان را دگرگون کنیم و این ممکن نیست مگر آن که به گذشته باز گردیم و تجارب خود را تغییر دهیم . این مرحله ای ست که به ما اجازه می دهد روابط و رفتارهای خود را به شکلی فعال و پویا تغییر دهیم و واقعیت آینده خود را اصلاح کنیم . ذهن ما آفریننده ی قدرتمندی ست و ما آن را با افکار و باورهایی انباشته می کنیم که می تواند موجب موفقیت یا شکستمان شود .    

 

برای تغییر دریافت های خود باید در گذشته مان جست و جو کنیم و تفسیرهای جدید و نیرومندی ایجاد کنیم تا به ما اجازه دهند که مسئوولیت کامل رویدادهای زندگی خود را بپذیریم و موهبتی را که هر لحظه برای ما به ارمغان می آورد ، دریابیم . این هدف به زمان و تلاش فراوان نیازمند است ، اما فواید آن می تواند روابط و زندگی ما را دگرگون کند .

 

قانون انتخاب ، این آزادی را به ما می دهد که به ورای گذشته و احساسات منفی خود برویم . این قانون برای ما امکاناتی به وجود می آورد که با نگاهی نو به تجارب حاصل از زندگی خود بنگریم . قانون انتخاب می گوید که ما توانایی این گزینش را داریم که با احساس شکست و نگاهی دردمند یا با قلبی سپاس گزار به زندگی خود نگاه کنیم .

 

انتخاب بخشایش برای داشتن عواطف خوب و سلامت روان ما از طریق جذب عشق و مهربانی ، ضروری ست . اگر شما گام نهادن به مرحله بخشایش و سپاس گزاری را انتخاب کرده باشید ، وجودتان با ارتعاشاتی بالاتر تواتر خواهد داشت و به طور طبیعی دیگران نیز همین انرژی را به سویتان بازتاب می دهند . اگر قلبتان پر از عشق و همدلی باشد ، شما پیوسته موجب فرا خواندن عشق و همدلی از سوی دیگران می شوید . به همین ترتیب اگر ذهن شما پر از خشم و قضاوت باشد ، کسانی را که خشمگین و قضاوت کننده هستند یا احساسات دردناک شما را شدت می دهند ، به سوی خود جذب خواهید کرد .

 

حق انتخاب ، به ما آزادی می بخشد . حق انتخاب ، به ما توانایی اعجاز آوری می دهد تا به جای پذیرش موارد تحمیلی ، آن گونه که مشتاق و آرزومندیم زندگی کنیم . زندگی به روشی که خودمان می توانیم انتخاب کنیم و این که در نهایت احساسی نسبت به هر فرد ، حادثه یا موقعیتی داشته باشیم ، معجزه آفرین خواهد بود .  هنگامی که ما اختیار انتخاب های خود را در دست بگیریم ، در سطح شگفت انگیزی از انسان بودن ، زندگی خواهیم کرد . انتخاب این توانایی را به ما می دهد تا لذت استقلال را تجربه کنیم و از این که انسانی دوست داشتنی هستیم ، شکرگزار باشیم .

 

شکر و سپاس ، هدایای یک قلب گشوده و پذیرا هستند . شکر گزاری حالتی مقدس از وجود است که از این حکمت و فهم عمیق سرچشمه می گیرد که همه چیز همان گونه است که باید باشد . احساس قدر شناسی ، هنگامی در شما پدید می آید که به جای نگریستن به کمبودها و نارسایی ها به مواهب و داشته های خود بنگرید . شکر و سپاس ، ابزار زایش خود به خودی عشق است که شما می توانید هر روز آن را به خودتان هدیه کنید . وقتی زندگی معنوی را بر می گزینید به این مرحله از ادراک می رسید که هر آنچه دریافت می کنید ، موهبت به شمار می آید . اگر نعمت هایی را که به شما ارزانی شده است نبینید ، موقعیت شناخت خدا را از دست می دهید .



[1]   یک ضرب المثل فارسی . اگر به زندگی به عنوان مدرسه نگاه کنیم ، تنها سئوالی که باید بپرسیم این است :

باید از این تجربه چه بیاموزم ؟

چرا باید این تجربه را می داشتم ؟

چگونه می توانم از این تجربه برای غنای زندگی ام بهره مند شوم ؟