سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرکز خدمات مشاوره ای طلوع زندگی

ارتقاء سلامت خانواده

هدف اصلی آموزش و پرورش

هدف اصلی آموزش و پرورش این است که ما رشد کنیم و بهترین انسانی شویم که توان آن را داریم و به دیگران نیز کمک کنیم که این چنین شوند .

دانش آموزان شما چقدر با مهارت های بقا ، حس ارزش و شان انسانی ، شایستگی ، قدردانی از زندگی ، توانایی بخشیدن و دریافت عشق و دانش ، چگونه استفاده کردن از زندگی عاقلانه از عمر محدود خود آشنایی دارند ؟

چقدر به دانش آموزان خود یاد می دهید تا مصمم شوند تا هنگام ترک دنیا آن را جای بهتری از آنچه بود ، بسازند و آن را تحویل نسل آینده بدهند ؟  

در مورد ایمان و آرامش درون چه یاد می دهید ؟

در مورد خوشبختی و لذت بردن از زندگی چه یاد می دهید ؟

در باره شجاعت و غلبه بر ترس چه یاد می دهید ؟

در مورد آرامش ذهنی چه یاد می دهید ؟

در باره امید به آینده چه یاد می دهید ؟

در مورد رضایت در سال های آینده چه یاد می دهید ؟

 


درس های ناب زندگی

تالیف : بنفشه ریاحی

آب و هوا ، بر جهان بینی و پبوندهای مردمی اثرگذار است .

اگر می توانستم ، کتاب عظیمی در باره ی وازه های بخت و تصادف می نوشتم .

برای آموختن تنها یک روش وجود دارد ؛ عمل کردن .

پیش از آنکه پاسخی بدهی با یک نفر مشورت کن ولی پیش از آنکه تصمیم بگیری با چند نفر .

ترس از رنج ، از خود رنج بدتر است .

جهان هر کس به اندازه ی وسعت فکر اوست .

چنانچه نیک اندیش باشید خیر و خوشی به دنبالش خواهد آمد .

حقیقت چیزی نیست که نوشته می‌شود . آن چیزی است که سعی می‌شود پنهان بماند  !

خموشی در برابر بدگویی از دوستان ، گونه‌ای دشمنی است .

دوست داشتن را نمی شود یک شبه آموخت ، بلکه به زمان ، سعی و شکیبایی احتیاج دارد .

روند رشد ، پیچیده و پر زحمت است و در درازای عمر ادامه دارد .

زندگی والاترین و گرانبها ترین موهبت الهی است .

سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است ، نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد .

شیرینی یکبار پیروزی به تلخی صد بار شکست می‌ارزد .

صدایی در کائنات هدف ما را به ما یاد آوری می کند و نشان می دهد دلیل وجود ما در این جهان ناپایدار چیست .

عشق در لحظه پدید می آید . دوست داشتن در امتداد زمان . و این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است . راه دوست داشتن هر چیز درک این واقعیت است که امکان دارد از دست برود .

فریب تاریکی پیش از سحر را نخورید .

قلب من از تحقق بخشیدن به بزرگترین آرزوهایم می ترسد ، چون گمان می کند که سزاوارش نیست ، یا نمی تواند به آن تحقق بخشد .

کمبود اراده در سهیم ساختن دیگران ، مشکل اساسی است و نه کمبود مواد قابل تقسیم . دنیایی که می تواند به کره ماه فضانورد بفرستد ، چگونه نمی تواند و قدرت ندارد تا به همه کسانی که نیازمندند ، غذا برساند . 

گذراندن هر روز از زندگی بدون رنجاندن و صدمه زدن به دیگران شایان اهمیت است .

لحظه ها را می گذراندیم تا به خوشبختی برسیم غافل ازاینکه خوشبختی درآن لحظه ها بودکه گذراندیم .

ما همیشه نسبت به خود منتقدان بی رحمی هستیم و نکات مثبت خویش را کمتر می بینیم و بروز می دهیم .

نشان دوست نیکو آن است که خطای تو بپوشد و رازت آشکار نکند .

وقتی دیگران شمارش معکوس غیر ممکن ها را شروع می کنند شما به شمارش ممکن ها بپردازید .

هنگامی که توقعی نداریم ، همه چیز داریم . بودا

 یک درخت هرچقدر هم که بزرگ باشد با یک دانه آغاز می شود   .  

 


جلال الدین محمد بلخی

جلال الدین محمد بلخی در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او مولانا محمدبن حسین خطیبی است که به بهاء الدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلماء یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرق? او به احمد غزالی می پیوست .

وی در علم عرفان و سلوک سابقه ای دیرین داشت و از آن رو که میان? خوشی با قیل وقال و بحث و جدال نداشت و علم و معرفت حقیقی را در سلوک باطنی می دانست و نه در مباحثات و مناقشات کلامی و لفظی ، پرچمداران کلام و جدال با او از سر ستیز در آمدند . از آن جمله فخرالدین رازی بود که استاد سلطان محمد خوارزمشاه بود و بیش از دیگران شاه را بر ضد او برانگیخت .

به درستی معلوم نیست که سلطان العلماء در چه سالی از بلخ کوچید ، به هر حال جای درنگ نبود و جلال الدین محمد 13 سال داشت که سلطان العلماء رخت سفر بر بست و بلخ و بلخیان را ترک گفت و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت جهانبانی نشسته به شهر خویش باز نگردد .

پس شهر به شهر و دیار به دیار رفت و در طول سفر خود با فرید الدین عطار نیشابوری نیز ملاقات داشت و بالاخره علاء الدین کیقباد قاصدی فرستاد و او را به قونیه دعوت کرد . او از همان بدو ورود به قونیه مورد توجه عام و خاص قرار گرفت .

سرانجام شمع وجود سلطان العلماء در حدود سال 628 هجری قمری خاموش شد و در دیار قونیه به خاک سپرده شد . درآن زمان مولانا جلال الدین گام به بیست و پنجمین سال حیات خود می نهاد ، مریدان گرد او ازدحام کردند و از او خواستند که بر مسند پدر تکیه زند و بساط وعظ و ارشاد بگسترد .

سید برهان الدین محقق ترمذی مرید صدیق و پاکدل پدر مولانا  بود و نخستین کسی که مولانا را به وادی طریقت راهنمایی کرد . وی ناگهان بار سفر بر بست تا به دیدار مرشد خود سلطان العلماء در قونیه برسد . شهر به شهر راه پیمود تا اینکه به قونیه رسید و سراغ سلطان العلما را گرفت غافل از آنکه او یکسال پیش از این خرقه تهی کرده و از دنیا رفته بود .

وقتی که سید نتوانست به دیدار سلطان العلماء نائل شود رو به مولانا کرد و گفت در باطن من علومی است که از پدرت به من رسیده . این معانی را از من بیاموز تا خلف صدق پدر شود . مولانا نیز به دستور سید به ریاضت پرداخت و مدت نه سال با او همنشین بود و زان پس برهان الدین رحلت کرد .

طلوع شمس

مولانا در آستان? چهل سالگی مردی به تمام معنی و عارف و دانشمند دوران خود بود و مریدان و عامه مردم از وجود او بهره ها می بردند تا اینکه قلندری گمنام و ژنده پوش به نام شمس الدین محمد بن ملک داد تبریزی روز شنبه 26 جمادی الآخر سنه 642 هجری قمری به قونیه آمد و با مولانا برخورد کرد و آفتاب دیدارش قلب و روح مولانا را بگداخت و شیداییش کرد . و این سجاده نشین با وقار و مفتی بزرگوار را سرگشته کوی و برزن کرد تا بدانجا که خود ، حال خود را چنین وصف می کند :

زاهـد بـودم تـرانـه گـویــم کـردی

سر حلقـ? بـزم و بـاده جـویـم کردی

سجــاده نشین بــا وقــاری بــودم

بــازیچــ? کـودکــان کــویم کردی

چگونگی پیوستن شمس به مولانا

روزی مولوی با خرسندی و بی خیالی از راه بازار به خانه باز می گشت ناگهان عابری ناشناس از میان جمعیت پیش آمد گستاخ وار عنان فقیه و مدرس پر مهابت شهر را گرفت و در چشمهای او خیره شد و گستاخانه سؤالی بر وی طرح کرد : صراف عالم معنی ، محمد ( ص ) برتر بود یا بایزید بسطام ؟

مولانای روم که عالی ترین مقام اولیا را از نازلترین مرتب? انبیا هم فروتر می دانست با لحنی آکنده از خشم جواب داد : محمد ( ص ) سر حلق? انبیاست بایزید بسطام را با او چه نسبت ؟

اما درویش تاجر نما بانگ برداشت: پس چرا آن یک ( سبحانک ما عرفناک ) گفت و این یک ( سبحانی ما اعظم شأنی ) به زبان راند ؟

مولانا لحظه ای تأمل کرد و گفت : بایزید تنگ حوصله بود به یک جرعه عربده کرد . محمد دریانوش بود به یک جام عقل و سکون خود را از دست نداد .

مولانا این را گفت و به مرد ناشناس نگریست . در نگاه سریعی که بین آنها رد وبدل شد بیگانگی آنها تبدیل به آشنایی گشت . نگاه شمس به مولانا گفته بود از راه دور به جستجویت آمده ام اما با این بار گران علم و پندارت چگونه به ملاقات الله می توانی رسید ؟ و نگاه مولانا به او پاسخ داده بود : مرا ترک مکن درویش و این بار مزاحم را از شانه هایم بردار .

پیوستن شمس به مولانا در حدود سال 642 هجری قمری اتفاق افتاد و چنان او را واله و شیدا کرد که درس و وعظ را کنار گذاشت و به شعر و ترانه و دف و سماع پرداخت و از آن زمان طبع ظریف او در شعر و شاعری شکوفا شد و به سرودن اشعار پر شور و حال عرفانی پرداخت .

شمس به مولانا چه گفت و چه آموخت و چه فسانه و فسونی ساخت که سراپا دگرگونش کرد معمایی است که « کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را» .

اما واضح و مبرهن است که شمس مردی عالم و جهاندیده بود و برخی به خطا گمان کرده اند که او از حیث دانش و فن بی بهره بوده است . مقالات او بهترین گواه بر دانش و اطلاع وسیع او بر ادبیات ، لغت ، تفسیر قرآن و عرفان است .

غروب موقت شمس

رفته رفته آتش حسادت مریدان خام طمع زبانه کشید و خود نشان داد . آنها می دیدند که مولانا مرید ژنده پوشی گمنام گشته و هیچ توجهی به آنان نمی کند از این رو فتنه جویی را آغاز کردند و در عیان و نهان به شمس ناسزا می گفتند و همگی به خون شمس تشنه بودند .

شمس از گفتار و رفتار گزند? مریدان خودبین و تعصّب کور و آتشین قونویان رنجیده شد و چاره ای جز کوچ ندید . از این رو در روز پنجشنبه 21 شوّال سال 643 قونیه را به مقصد دمشق ترک گفت .

شمس در حجاب غیبت فرو شد و مولانا نیز در آتش هجران او بی قرار و ناآرام گشت . مریدان که دیدند رفتن شمس نیز مولانا را متوجه آنان نساخت لابه کنان نزد او آمدند و پوزش ها خواستند .

مولانا فرزند خود سلطان ولد را همراه جمعی به دمشق فرستاد تا شمس را به قونیه باز گردانند . سلطان ولد هم به فرمان پدر همراه جمعی از یاران سفر را آغاز کرد و پس از تحمل سختی های راه سرانجام پیک مولانا به شمس دست یافت و با احترام پیغام جان سوز او را به شمس رساند و آن آفتاب جهانتاب عزم بازگشت به قونیه نمود . سلطان ولد به شکران? این موهبت یک ماه پیاده در رکاب شمس راه پیمود تا آنکه به قونیه رسیدند و مولانا از گرداب غم و اندوه رها شد .

غروب دائم شمس

مدتی کار بدین منوال سپری شد تا اینکه دوباره آتش حسادت مریدان خام طمع شعله ور شد توبه شکستند و آزار و ایذای شمس را از سر گرفتند . شمس از رفتار و کردار نابخردان? این مریدان رنجیده خاطر شد تا بدانجا که به سلطان ولد شکایت کرد :

خواهم این بار آنچنان رفتن

کـه نـداند کسی کجایم من

همه گردنـد در طلب عـاجز

نـدهد کس نشان ز من هرگز

چون بمانم دراز ، گـویند این

کـه ورا دشمنی بکشت یقین

او چندین بار این سخنان را تکرار کرد و سرانجام بی خبر از قونیه رفت و ناپدید شد . بدینسان ، تاریخ رحلت و چگونگی آن بر کسی معلوم نگشت .

شیدایی مولانا

مولانا در فراغ شمس نا آرام شد و یکباره دل از دست بداد و روز و شب به سماع و رقص پرداخت و حال زار و آشفت? او در شهر بر سر زبانها افتاد .

روزو شب در سماع رقصان شد

بر زمین همچو چرخ گردان شد

این شیدایی او بدانجا رسید که دیگر قونیه را جای درنگ ندید و قونیه را به سوی شام و دمشق ترک کرد . مولانا در دمشق هر چه گشت شمس را نیافت و ناچار به قونیه بازگشت .

در این سیر روحانی و سفر معنوی هر چند که شمس را به صورت جسم نیافت ولی حقیقت شمس را در خود دید و دریافت که آنچه به دنبال اوست در خود حاضر و متحقق است . این سیر روحانی در او کمال مطلوب پدید آورد . مولانا به قونیه بازگشت و رقص و سماع را از سر گرفت و پیر و جوان و خاص و عام همانند ذره ای در آفتاب پر انوار او می گشتند و چرخ می زدند .

مولانا سماع را وسیله ای برای تمرین رهایی و گریز می دید . چیزی که به روح کمک می کرد تا در رهایی از آنچه او را مقید در عالم حس و ماده می دارد پله پله تا بام عالم قدس عروج نماید .

چندین سال بر این منوال سپری شد و باز حال و هوای شمس در سرش افتاد و عازم دمشق شد ولی هرچه کوشید شمس را نیافت سر انجام چاره ای جز بازگشت به دیار خود ندید .

صلاح الدین زرکوب

مولانا بنا بر عقید? عارفان و صوفیان بر این باور بود که جهان هرگز از مظهر حق خالی نگردد و حق در هم? مظاهر پیدا و ظاهر است و اینک باید دید که آن آفتاب جهانتاب از کدامین کرانه سر برون می آورد و از وجود چه کسی نمایان می شود ؟

روزی مولانا از حوالی زرکوبان می گذشت از آواز ضرب ایشان حالی در وی ظاهر شد و به چرخ درآمد . شیخ صلاح الدین به الهام از دکان بیرون آمد و سر در قدم مولانا نهاد و از وقت نماز پیشین تا نماز دیگر با مولانا در سماع بود . بدین ترتیب بود که مولانا شیفت? صلاح الدین شد و شیخ صلاح الدین زرکوب توانست این لیاقت و شایستگی را در خود حاصل کند و جای خالی شمس را تا حدودی پر سازد . صلاح الدین مردی عامی و امّی از مردم قونیه بود و پیش? زرکوبی داشت و از علم و سواد بی بهره . مولانا زرکوب را خلیف? خود ساخت و حتی سلطان ولد را با آن همه مقام علمی سفارش اکید کرد که باید حلق? ارادت زرکوب را به گوش کند . هر چند سلطان ولد تسلیم سفارش پدر خود بود ولی در عین حال مقام خود را به ویژه در علوم و معارف برتر از زرکوب می دانست ولی سر انجام به فراست دریافت که معلومات و معارف ظاهری نمی تواند چاره ساز مشکلات روحی و معضلات معنوی باشد . او با این تأمل خودبینی را کنار گذاشت و از سر صدق و صفا مرید زرکوب شد . صلاح الدین زرکوب نیز همانند شمس تبریزی مورد حسادت مریدان واقع می شد اما به هر حال مولانا مدت ده سال با وی مؤانست و مصاحبت داشت تا اینکه زرکوب بیمار شد و سرانجام نیز خرقه تهی کرد و در قونیه دفن شد .

حسام الدین چلبی

حسام الدین چلبی معروف به اخی ترک از اکابر عرفا و مرید صدیق مولانا بود . مولانا با او نیز ده سال مجالست داشت و حتی نظم کتاب شریف مثنوی به درخواست او صورت گرفت اما قبل از آغاز نظم دفتر دوم زوج? حسام الدین وفات یافت و مولانا هم پسر جوانش علاءالدین محمد را که سی و شش سال داشت از دست داد و از شدت تأثر به جناز? او حاضر نشد . درست است که بین علاءالدین با پدر در این ایّام اختلافاتی وجود داشت اما بدون شک این اختلافات مانع از تأثر شدید پدر در مرگ فرزند نشد . به این ترتیب مدت دو سال نظم مثنوی متوقف شد و در سال 662 هجری قمری مجدداً آغاز شد .

حسام الدین نزد مولانا مقامی والا و عزیز داشت تا بدانجا که آورده اند : روزی مولانا با جمع اصحاب به عیادت چلبی می رفت در میان محله سگی برابر آمد ، کسی خواست او را برنجاند فرمود که سگ کوی چلبی را نشاید زدن .

آن سگــی را که بـود در کـوی او

من بـه شیران کی دهم یک موی او

همچنین آورده اند که از حضرت خداوندگار ( مولانا ) سؤال کردند که از این سه خلیفه و نایب کدامین اختیار است ؟ فرمود: مولانا شمس الدین به مثابت آفتاب است و شیخ صلاح الدین در مرتب? ماه است و حسام الدین چلبی میانشان ستاره ایست روشن و رهنما .

آثار مولانا

آثار کتبی مولانا را به دو قسمت ( منظوم و منثور ) می توان تقسیم کرد :

آثار منظوم :

مثنوی : کتابی است تعلیمی و درسی در زمین? عرفان و اصول تصوف و اخلاق و معارف و مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب معروف شده . مثنوی از همان آغاز تألیف در مجالس رقص و سماع خوانده می شد و حتی در دوران حیات مولانا طبقه ای به نام مثنوی خوانان پدید آمدند که مثنوی را با صوتی دلکش می خواندند .

به مناسبت ذکر نی 18 بیت نخست مثنوی را نی نامه گفته اند . نی نامه حاوی تمام معانی و مقاصد مندرج در شش دفتر است به عبارتی هم? شش دفتر مثنوی شرحی است بر این 18 بیت .

غزلیات : این بخش از آثار مولانا به کلیات یا دیوان شمس معروف گشته ، زیرا مولانا در پایان و مقطع بیشتر آنها به جای ذکر نام یا تخلص خود به نام شمس تبریزی تخلص کرده . به احصای نیکلسن مجموع? غزلیات مولانا حدود 2500 غزل است .

رباعیات : معانی و مضامین عرفانی و معنوی در این رباعیها دیده می شود که با روش فکر و عبارت بندی مولانا مناسبت تمام دارد ولی روی هم رفته رباعیات به پای? غزلیات و مثنوی نمی رسد و متضمّن 1659 رباعی است .

آثار منثور :

فیه ما فیه : این کتاب مجموع? تقریرات مولانا است که در مجالس خود بیان کرده و پسر او بهاءالدین یا یکی دیگر از مریدان یادداشت کرده . فیه ما فیه در موارد کثیر با مثنوی مشابهت دارد منتهی نسبت به مثنوی مفهوم تر و روشن تر است زیرا این اثر نثر است و کنایات شعری را ندارد .

مکاتیب : این اثر به نثر است و مشتمل بر نامه ها و مکتوبات مولانا به معاصرین خود .

مجالس سبعه : و آن عبارتست از مجموع? مواعظ و مجالس مولانا یعنی سخنانی که به وجه اندرز و به طریق تذکیر بر سر منبر بیان فرموده است .

وفات مولانا

مدتها بود جسم نحیف و خست? مولانا در کمند بیماری گرفتار شده بود تا اینکه سرانجام این آفتاب معنا در پی تبی سوزان در روز یکشنبه پنجم جمادی الآخر سال 672 هجری قمری وفات یافت .

منابع :

شرح زندگانی مولوی ، به قلم استاد بدیع الزمان فروزانفر ، انتشارات تیرگان .

پله پله تا ملاقات خدا ، تألیف دکتر عبدالحسین زرّین کوب ، انتشارات علمی .

شرح جامع مثنوی معنوی ، تألیف کریم زمانی ، دفتر اول ، انتشارات اطلاعات .

 


زندگی زیباست اگر ...

هم صحبت خوبی برای خود انتخاب کنید .

شما تحت تاثیر کسانی هستید که وقت بیشتری را با آنان می گذرانید . کودکان تحت تاثیر والدین خود هستند و بالعکس . همسران و خواهران و برادران تحت تاثیر یکدیگر هستند و شما تحت تاثیر همکاران ، دوستان و همسایگان خود قرار دارید .

گاهی شما بر افرادی که وقت خود را با آنها سپری می کنید ، کنترلی ندارید . در چنین مواردی باید به بهترین صورت از آن استفاده کرد . گاهی همین موضوع در رابطه با افراد خانواده صادق است . ولی گاهی برکسانی که وقت خود را با آنها می گذرانید کاملا کنترل دارید . مثل دوستان و افرادی که به منزل خود دعوت می کنید و یا تلفنی با آنها صحبت می کنید .

وقت و انرژی از مهمترین دارائی های شما هستند . بنابراین بی اندازه اهمیت دارد که شما با تعقل و تفکر ، کسانی را که می خواهیم وقت خود را با آنها بگذرانید ، انتخاب کنید . شما باید کسانی را برای همصحبتی انتخاب کنید که :

کمکی به رشد شما بکنند .

از نظر شخصیتی قابل تحسین و قابل احترام باشند .

بتوانید یکدیگر را تغذیه فکری بکنید .

با هم در مورد ارزش های مشترک توافق داشته باشید .

از صرف وقت و یا تماس تلفنی با آنها ، احساس خوبی به شما دست بدهد .

از بودن با آنها لذت ببرید .

...

اجرای این سیاست ، قابلیت زیادی برای نفوذ بر چگونگی زندگی دارد ، اطرافیان شما ، مخصوصا آنانی که برای وقت گذرانی انتخاب می کنید ، بر دیدگاه و حال خوش شما نفوذ بسیاری دارند . اگر همصحبت خوبی را بر گزینید ، زندگی شما آسان تر و کم استرس تر خواهد شد . 

 

 

 


حقوق شهروندی

نقش داوری در دعاوی خانوادگی 

اِنْ خِفْتُم شَقاق بَینهِما فَاْبعَثوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ و حَکَماً من أَهْلِها اِنْ یریدا إصلاحاً یوَفّقِ اللهُ بَینَهُما اِن اللهَ کان علیماً خبیراً : و اگر از ناسازگاری میان زن و مرد بیم دارید ، داوری از طرف مرد و داوری از طرف زن تعیین کنید ، اگر آنها سرسازگاری داشته باشند ، خدا میانشان آشتی خواهد داد . بی‌شک خداوند دانا و آگاه است .  سوره مبارکه نساء آیه 35 .

قرآن کریم برای صلح و سازش و رفع ناسازگاری بین زوجین ، تشکیل محکمه صلح خانوادگی را توصیه نموده است .

آیه فوق به شکل زیبایی برای تقویت و تحکیم روابط زوجین راه حل ارائه می دهد و نهاد ویژه ای را برای ایجاد صلح و سازش در محیط خانواده معرفی می نماید و آن نهاد حکمیت و داوری است .

با دقت در آیة شریف نکات زیر قابل استنباط است :

با بروز نشانه های شکاف و جدایی ، محکمه خانوادگی شکل می گیرد . تعبیر ( خفتم شقاق ) اشاره به همین نکته است .

زن و شوهر ، یک روح در دو پیکرند زیرا کلمه « شقاق» در جایی به کار می‌رود که یک حقیقت به دو قسمت تقسیم شود .

اقدام برای اصلاح میان زن و شوهر باید سریع باشد حرف « فاء» در جمله « فابعثوا» برای تسریع است . جامعه در برابر اختلافات خانواده‌ها ، مسئولیت دارد« وان خفتُم ... فابعثوا»

بستگان ، در رفع اختلاف خانواده ها ، مسئولیت بیشتری دارند . « من اِهِلِه»

زن و مرد در انتخاب داور ، حق یکسان دارند « و حکماً من اهلها »

از آشتی دادن ، ناامید و مایوس نبوده و نسبت به آن بی تفاوت نباشیم .

اسلام به مسایل شورایی و کدخدامنشی ، توجه دارد .

همه مسائل را به قاضی و دادگاه نکشانید ، خودتان درون فامیل حل کنید . ( اشاره قضا زدایی )

باید زن و شوهر، داوری داوران انتخاب شده را بپذیرند . ( لازمه انتخاب داور ، اطاعت از حکم اوست )

در انتخاب داور باید به آگاهی ، رازداری و اصلاح طلبی آنان توجه کرد .

دلها به دست خداست .« یوفق‌ا... بینهما » و طرح قرآن برای اصلاح خانواده ، بر خاسته از علم و حکمت الهی است « علماً خبیرا »

با توجه به مراتب فوق و به لحاظ اهمیت استحکام خانواده‌ها و کاهش طلاق ، قانون‌گذار به تبع شرع مقدس ، نهاد داوری را در قانون با شرایطی ویژه پیش‌بینی نموده است .

بر این اساس ، داوری باید در زمان اختلاف زن و شوهر اجرا گردد و خانواده‌ها در برابر اختلاف زن و شوهر جوان احساس مسئولیت کنند تا بدین ترتیب از مشغله ی دادگاه‌های خانواده کاسته شده و دادگاه‌ها با فراغ بال و حوصله بیشتری به اختلافات پیچیده تر خانوادگی رسیدگی نمایند. زوجین و خانواده‌های آنان نیز باید دارای سعه صدر باشند و آستانه تحمل خود را بالا ببرند و به هر بهانه‌ای به دادگاه خانواده مراجعه نکنند . اگر داوری‌ها همراه با احساس مسئولیت و به قصد صلاح باشد بسیاری از مشکلات حل و اختلافات رفع شده و آرامش و آسایش به خانواده‌ها بازمی‌گردد .

در مقررات و قوانین کشور ما در قبل و پس از انقلاب ، ارجاع اختلاف زوجین به داوری ، از اهمیت بالایی برخوردار بوده است .

ماده 5 قانون حمایت خانواده مصوب 15/11/1353 مقرر می داشت « دادگاه در صورت تقاضای هر یک از طرفین مکلف است موضوع دعوا را به استثنای رسیدگی به اصل نکاح و طلاق به یک تا سه داور ارجاع نماید . همچنین دادگاه در صورتی که مقتضی بداند راساً نیز دعوی را به داوری ارجاع خواهد کرد .

همچنین پس از تصویب قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق در تاریخ 21/12/70 و تبصره 16 آن در 28 آبان 71 در مجمع تشخیص مصلحت نظام ، ضمن ارائه گواهی عدم امکان سازش در طلاق های توافقی ، زوجین را ملزم به رجوع به دادگاه کرد . و ماده واحده قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق تصریح می دارد : « از تاریخ تصویب این قانون زوجهایی که قصد طلاق و جدایی از یکدیگر را دارند بایستی جهت رسیدگی به اختلاف خود به دادگاه مدنی خاص مراجعه و اقامه دعوی نمایند . چنانچه اختلاف فیمابین از طریق دادگاه و حکمین ، از دو طرف که برگزیده دادگاهند ( آن طور که قرآن کریم فرموده است ) حل و فصل نگردید دادگاه با صدور گواهی عدم امکان سازش آنان را به دفاتر رسمی طلاق خواهد فرستاد و ...»

همچنین طبق تبصره یک ماده واحده نحوه دعوت از حکمین و بررسی صلاحیت آنها به عهده دادگاه مدنی خاص می باشد . که شرایط داوران منتخب در ماده 4 آیین نامه به شرح ذیل است :

مسلمان بودن ، داشتن تجربه لازم ، آشنایی نسبی به مسائل خانوادگی و اجتماعی ، دارا بودن سن 40 سال تمام ، تأهل ، معتمد بودن و عدم اشتهار به فسق و فساد . 

لذا دادگاه پس از معرفی و انتخاب داوران بلافاصله در وقت فوق العاده جلسه توجیهی تشکیل داده و برای اعلام نظر مهلت معقولی به داوران می دهد و این مهلت بنا به تقاضای داوران قابل تمدید است ( ماده6 ) داوران باید حداقل 2 جلسه با حضور طرفین تشکیل داده و سعی در رفع اختلاف بنمایند چنانچه رفع اختلاف به عمل نیامد و یا یکی از زوجین از حضور در جلسات خودداری کرد ، با تشکیل جلسات دیگر با حضور طرفین یا یکی از آنها و یا بدون حضور ، موارد اختلاف را بررسی نموده و نظر خود را به دادگاه اعلام نماید همچنانکه ملاحظه شد فلسفه رجوع به داوری آن است که داوران با مشارکت یکدیگر نسبت به رفع اختلاف و حصول سازش و اصلاح بین زوجین اقدام نمایند و چنانچه در این امر موفق نشوند قاضی با ورود به ماهیت دعوی اتخاذ تصمیم می نماید .

ادامه دارد ...