قانون پذیرش
فقط آن هنگام شهامت رویارویی با شرایط را پیدا می کنیم که بدون خیالبافی و خود فریبی ، آنها را همانگونه که هستند دریابیم . آنگاه نوری از ورای رویدادها تابیدن می گیرد که نشانگر مسیر پیشرفت و موفقیت ماست .[1]
هدایت الهی ، اساس درک و حمایتی ست که ما برای شروع دریافت « قانون پذیرش » به آن نیازمندیم . پذیرش ، عنصر بسیار مهمی ست که توانایی آغاز کردن روند بهبود را به ما می بخشد . تا زمانی که جرات و جسارت نگریستن به واقعیت شرایط خود را نداشته باشیم ، نمی توانیم آنها را بپذیریم . ما نمی توانیم آنچه را که قادر به دیدن و حس کردن نیستیم ، بهبود ببخشیم . با این وجود بیشتر اوقات رنج های گذشته و ترس هایمان از آینده ما را چنان در گیر می کنند که نمی گذارند زندگی خود را همچون یک مجموعه کامل ببینیم . دید مبهم ، ما را از زیستن در حال و راهیابی به سوی والاترین سطح آگاهی باز می دارد .
پذیرش ، هنگامی به وجود می آید که دست از پیش داوری ها و انکار بکشیم و حال را همانگونه که هست ببینیم ، بدون آنکه در محدوده هر گونه احساسات و داستان پردازی گرفتار شویم . داستان پردازی ، ما را در گیر هزار توی بی انتهای توجیهات می کند و قدرت تشخیص حقیقت از توهم را از ما می گیرد . این داستان ها ساختارهای دفاعی طراحی شده ای هستند که در برابر دردهای گذشته از ما محافظت می کنند . هنگامی که در تسخیر داستان خود هستیم ، دیگر چندان در زمان حال زندگی نمی کنیم و بر عکس اسیر تجربیات همسان خود در گذشته که التیام بیافته اند ، می شویم . در این وضعیت ، تصور می کنیم که در حال دست و پنجه نرم کردن با زندگی هستیم ، اما در حقیقت با دردهای التیام نیافته خود دست به گریبان شده ایم .
باید درک کنیم که آنچه در زمان حال روی می دهد ، ما را به التیام زخم های گذشته مان فرا می خواند . برای شکستن محدودیت های داستان خود و رهایی از آن باید مرز میان واقعیت و تخیل را تشخیص دهیم . این که چه حوادثی در گذشته رخ داده است و اینک چه می گذرد ، دردهای کنونی ما چیستند و دردهای التیام نیافته گذشته کدام ها هستند .
احساسات و هیجانی که در داستانمان نهفته است ، ما را از دیدن حقایق زندگی مان باز می دارد . نمایش نامه های ما همیشه شخصی و دارای این مضمون هستند : « آنچه برای من اتفاق افتاده است . » داستان ما همیشه در زیر لایه سطحی خود ، رد پایی از دوران کودکی مان را در بر دارد .
یک جنبه مهم در بهبود ما این است که بیاموزیم چگونه میان داستان و حقیقت تفاوت بگذاریم . حقیقت ، مشاهده ی رویدادهای زندگی بدون پیش داوری ست . توهم ، داستانی است که ما بر مبنای توجیه احساسات بهبود نیافته گذشته خود می آفرینیم . تشخیص توهم از حقیقت در زندگی ، مبنای پذیرش است .
تشخیص داستان از حقیقت ، یک تجربه ی دگر گون کننده ی زندگی است و این امکان را برای ما فراهم می آورد تا با مشاهده بدون پیش داوری رویدادهای زندگی خود ، آنها را از جهنم غم انگیزی که در آن به سر می بریم جدا کنیم .
پذیرش حتی در بدترین شرایط ، ابزار قدرتمندی برای تغییر زندگی است . اگر ما به این مفهوم که زندگی درست همان طوری است که باید باشد ایمان نداشته باشیم ، نمی توانیم مردم ، مکان ها و شرایط را آن گونه که هستند بپذیریم . در این صورت همیشه سعی می کنیم که دنیای بیرون را تغییر دهیم یا به اختیار خود در آوریم . مقاومت در برابر حقیقت وجودی خودمان یا حقیقت رفتار دیگران ، فقط ما را هر چه بیشتر به سوی تاریکی انکار می کشاند .
خلسه انکار
انکار ، مکانیزم دفاعی منیت ماست که چشم و گوشمان را چنان می بندد که نمی توانیم زندگی را همان گونه که واقعیت دارد و بدون داستان پردازی ، تجربه کنیم . انکار ، تمامی حقایق دیگر را می کشد ، زیرا زمانی که گرفتار خلسه آن می شویم ، آنچه را که تصور و احساس می کنیم یا می بینیم ، حقیقت محض می پنداریم . وقتی در حالت انکار به سر می بریم ، در توهمی خود ساخته زندگی می کنیم که بینش ما را محدود می کند .
انکار ، موجب می شود تا ما برای دوری از حقیقت مطلق فقط بر آنچه می خواهیم ببینیم تمرکز کنیم . ما یاد گرفته ایم که به دلیل مشکلات خود ، انگشتمان را به سوی دیگران نشانه رویم و آنها را سر زنش کنیم . اما ایراد کاربرد این روش به منظور حمایت از خود ، آن است که ما را گرفتار این توهم می کند که خودمان پاک و معصوم هستیم و دیگران گناهکارند و ما قربانی سوء استفاده های آنان واقع شده ایم . این روش باعث می شود که همواره در تمامی شرایط زندگی خود خشمگین ، ضعیف و بی میل و رغبت باشیم . چنین نگرشی ما را از طراوت و شادابی دور نگه می دارد و در میان درد و اندوه رها می کند .
افراد و شرایط پیرامون ما به دلیلی وجود دارند و حتی اگر نتوانیم موهبت های کسانی را که بد خلق ، کم ارزش یا سهل انگار هستند ببینیم ، شاید همین موارد هدیه منحصر به فرد و مورد نیاز ما برای رشد و بالندگی باشند .
قانون پذیرش به ما امکان درک عمیق این نکته را می دهد که چه آگاه باشیم یا نباشیم ، همیشه در حال تکامل هستیم . زندگی هر کدام از ما به گونه ای طراحی شده است که دقیقا آنچه را که برای حفاظت از خود در سیر تکاملی بی همتایمان نیاز داریم ، دریافت کنیم . تا آن هنگام که دریابیم در این جهان آفریده خداوند ، همه چیز دقیقا همان گونه کامل و بی نقص است که باید باشد ، زندگی خود را با مردم ، مکان ها و پدیده هایی که با آرزوهای ما تفاوت دارند می گذرانیم . ما در گیر ستیزی درونی در رویارویی با هر آنچه که هست می شویم و با این کار فقط بر درد و رنج خود می افزاییم . وقتی به سوی قانون پذیرش گام برداریم می بینیم ، هر چیزی که در این لحظه روی می دهد ، درست همان است که باید باشد . آنگاه در می یابیم که در این جهان ، هیچ چیز اتفاقی و تصادفی نیست . هنگامی که ما کامل بودن و نظم هستی را انکار می کنیم ، به زندگی آکنده از ترس ، رنج و نا امیدی محکوم می شویم . انکار واقعیت های زندگی ، جنگی است که ما هیچ گاه نمی توانیم در آن پیروز شویم .
خرد هستی که در درون ما حضور دارد ، می داند که برای در آغوش کشیدن شکوه وجودمان دقیقا به چه نیاز داریم . هر یک از ما برای رشد و تکامل خود نیاز داریم به شکوه بی همتایمان که از پیش در درون ما رمز گذاری شده است ، برسیم . این رمز با اطلاعات حیاتی و مهمی که در بر دارد ، ما را به شگفت انگیز ترین تجلی وجودمان رهنمون می شود . خرد هستی ، ما را هدایت می کند که به درستی ، مناسب ترین افراد را به سوی خود بخوانیم تا رویدادها و احساساتی را که برای آگاهی از والاترین تجلی وجود خود نیاز داریم ، با آنها تجربه کنیم .
هیچ وقت نمی دانیم زندگی چگونه خواهد بود و چه اتفاقات خاصی روی خواهد داد . قانون پذیرش به ما می آموزد که آگاهانه یا نا آگاهانه همیشه در حال رشد و تکامل هستیم . امکان دارد آنچه بدترین اتفاق زندگی به نظر می رسد ، بخشی از طرح عالی الهی باشد که ما را به سوی تکامل ، آرامش و رضایت خاطر هدایت می کند . پذیرفتن شرایط ، خود به خود ستیز درونی تان را فرو می نشاند و آزادی مشاهده امکانات جدید زندگی را به شما می دهد .
پذیرش ، همچنین به مفهوم اعتماد است . زمانی که اسیر دردهای عاطفی هستیم ، اعتماد کردن وظیفه ای دشوار به نظر می رسد . اما باید بدانیم که ما از بسیاری مسایل بی خبر هستیم . یک شبکه بنیادین ، پیرامون هر یک از ما را احاطه کرده است ، هر چند که قادر به دیدن آن نیستیم . تار و پود این شبکه ، امکانات گوناگون زندگی هستند . ما حین پیمودن مسیر زندگی ، پیوسته حق داریم که راه خود را انتخاب کنیم . هر اتفاقی که در زندگی روی می دهد ، در واقع بذری برای امکانات نا محدود آینده ما است .
در هر لحظه ، فرداهای گوناگون و بی شماری در دسترس شما قرار دارد که هدف تمامی آنها هدایت شما در روند بازگشت به سرشت الهی تان است . برخی از این راه ها ساده تر از بقیه هستند . اگر همیشه شما مسیر خود را از طریق بخش کم ارزش تر وجودتان که آمیخته با ترس ، اعتیاد و نارضایتی است انتخاب کنید ، سالیان سال با کوهی از درد و رنج رویارو خواهید شد . اگر مسیر خود را از طریق بخش والای وجودتان انتخاب کنید ، باز هم در طول راه با دشواری های فراوانی روبه رو خواهید شد ، اما با پذیرفتن این مطلب که آنچه روی می دهد دقیقا همان است که باید باشد ، محکم و استوار گام بر می دارید . در این حالت می دانید که تنها نیستید و نیرویی مقدس و الهی شما را همراهی می کند . هنگامی که در هماهنگی با هستی به سر می بریم ، از حق انتخاب مطلق برخوردار هستیم . یک ضرب المثل قدیمی می گوید : « زندگی برای عاقل ، مدرسه و برای نادان دشمن است . »
اگر انسان عاقلی باشیم ، از اشتباهات خود درس می گیریم و از نقطه ضعف هایمان کسب قدرت می کنیم . در این صورت رویدادهای زندگی خود را مورد کند و کاو قرار می دهیم و با یافته های جدید حاصل از این بررسی ها زخم های گذشته را التیام می بخشیم . به این ترتیب ما می توانیم بخشی از خرد سترگ هستی را بهسازی کنیم . خرد الهی برای کشف گزینش های مختلف زندگی به ما الهام می بخشد و بر این اساس در می یابیم که دلیل ویژه ای برای آن که این لحظه در این مکان خاص ایستاده ایم ، وجود دارد .
رهنمودهای الهی از طریق رویدادهای همزمان با ما سخن می گویند . معمولا درک نمی کنیم چرا هنگام تصمیم گیری در باره ی موضوعی خاص ، احساس می کنیم مجبور به انتخاب هستیم یا چرا در باره برخی موارد یک روز هیجان زده و خوشحالیم و روز دیگر همان مورد ما را ناراحت می کند . شاید نفهمیم که چرا از شغلمان اخراج شده ایم و یا چرا ... اما زمانی که به گذشته بنگریم ، اغلب در می یابیم که چگونه هر شخص یا رویدادی برای ما نشانه ای بوده است تا بدانیم در هر لحظه چه کسی هستیم .
هنگامی که از کوهی بالا می رویم ، معمولا غیر ممکن است بتوانیم خود کوه را به درستی ببینیم . زمانی که برای صعود از هر صخره در تلاش و تکاپو هستیم ، با خود فکر می کنیم : « چه قدر احمقانه ! چرا من اینجا هستم ؟ چرا این کار را انجام می دهم ؟ » اما وقتی به قله می رسیم و به پایین نگاه می کنیم ، در می یابیم که چه قدر از سطح زمین بالا رفته ایم و این موفقیت بزرگی برای ما به شمار می آید .
هنگامی که بررسی و توجه به الگوی رویدادهایی را که ما را به لحظه حال رهنمون شده اند ، آغاز کنیم ، نوعی زندگی آگاهانه را تجربه خواهیم کرد . این پیوستگی رویدادها که برای ما نادیدنی ست ، همرخدادی نامیده می شود . این ارتباط میان رخدادها زبان سحر آمیز زندگی ست . همرخدادی ، نقشه راهنمای ما برای دست یابی به امکانات زندگی ست . با این آگاهی هشیارانه ، ما می توانیم ورای شرایط را ببینیم و به پیوستگی و ارتباط میان اشخاص و رویدادها زندگی خود پی ببریم . هنگامی که ما رویدادها را از میان منشور تجربه کننده ی همرخدادی مورد تفسیر و بررسی قرار دهیم ، می توانیم به حکمت الهی برای یافتن راه منحصر به فرد خود پی ببریم .