بنده پُرسشگَر و دیدار با پروردگارِ حکیم
شبی در عالم رؤیا بنده ای را درمحضر پروردگار خویش رُخصتِ پُرسش می دهند و او لب به سؤال می گشاید : بارالها ؛ کدامیک از اعمال بندگانت بیش از همه تو را به تعجُّب وا می دارد ؟
و پاسخ می شنود : اینکه شما تمام کودکیِ خود را در آرزوی بزرگ شدن به سر می بَرید و دورانِ پس از آن را در حسرتِ بازگشت به کودکی می گذرانید . اینکه شما طوری زندگی می کنید که گویی هرگز نخواهید مُرد و چنان گورهای شما را گَرد و غبارِ فراموشی در بر می گیرد که گویی هرگز زنده نبوده اید .
اینکه شما سلامتی خود را فدای مال اندوزی کرده و سپس تمام دارائیتان را صرف بازیابی سلامتیتان می نمایید . اینکه شما به قدری نگرانِ آینده اید که حال را به فراموشی می سپارید در حالیکه نه حال را دارید و نه آینده را .
آنگاه بنده حیرت زده را مَجال طرح پُرسشی دیگر می دهند و چون می پُرسد : چه بیاموزیم ؟ خطاب رسد : بیاموزید که مجروح کردنِ قلبِ دیگران بیش از دقایقی طول نمی کشد ولی برای التیام بخشیدن به آن سالها وقت نیاز است . بیاموزید که هرگز نمی توانید کسی را مجبور به دوست داشتن خود کنید زیرا عشق و علاقه دیگران نسبت به شما آئینه ای از کردار و اخلاقِ خودِ شماست . بیاموزید که هرگز خود را با دیگران مقایسه نکنید چرا که هر یک از شما به تنهائی و برحسبِ شایستگی های خود مورد قضاوت و داوریِ ما قرار می گیرید . بیاموزید که دوستان واقعی شما کسانی هستند که با ضعف ها و نقصان های شما آشنایند ولی شما را همان گونه که هستید دوست دارند . بیاموزید که داشتن چیزهای قیمتی و نفیس به زندگی شما بها نمی دهد بلکه آنچه با ارزش است بودنِ افرادِ بیشتر در زندگی شماست . بیاموزید که دیگران را در برابر خطا و بی مهری که نسبت به شما روا می دارند مورد بخششِ خود قرار دهید و این عمل پسندیده را با ممارست بیشتر در خود تقویت نمائید . بیاموزید که توانگر کسی نیست که بیشتر دارد بلکه آنست که خواسته های کمتری دارد .
و آنگاه خداوند فرمود : ای بنده من ؛ بخاطر داشته باش که مردم گفته های تو را فراموش می کنند و رفتار تو را نیز از یاد خواهند بُرد ولی هرگز احساس تو را نسبت به خویش از خاطر نخواهند بُرد .