سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرکز خدمات مشاوره ای طلوع زندگی

ارتقاء سلامت خانواده

یک دست لباس و یک جفت کفش

مردی هزاران فرسنگ را در جنگل ، دشت ، تپه و دره ها پیمود ، تا عاقبت به کاخ فرمانروا رسید . فرمانروا وقتی ماجرای دشواری هایی را که این مرد پشت سر گذاشته بود ، شنید به او گفت : بگو چه می خواهی ! آنگاه آنرا به تو عطا خواهم کرد .

مرد گفت : من یک دست لباس و یک جفت کفش زیبا می خواهم !

درباریان او را احمق خواندند . اما آیا ما بهتر از او هستیم ؟ ما بارها و بارها در حضور فرمانروای فرمانروایان می ایستیم و دعا می کنیم تا چیزهای دنیوی مانند لذت های گذرا ، اقتدار و زر به ما عطا کند .  


وقتی بچه بودم دلم می خواست دنیا را عوض کنم .

بزرگتر که شدم گفتم : دنیا بزرگ است کشورم را تغییر می دهم .

در نو جوانی گفتم : کشور خیلی بزرگ است بهتر است شهرم را دگرگون سازم .

جوان که شدم گفتم : شهر خیلی بزرگ است محله ی خود را تغییر می دهم .

به میان سالی که رسیدم گفتم : از خانواده ام شروع می کنم .

در این لحظه ی آخر عمر می بینم که باید از خودم شروع می کردم ، اگر تغییر را از خودم آغاز کرده بودم خانواده ام ، محله ام ، شهرم ، کشورم و جهان را به قدر توان تغییر می دادم .


مداد

پیرمردی در حال نوشتن نامه ای بود که نوه اش پرسید :

پدر بزرگ ، درباره چه می نویسید ؟

درباره تو پسرم ، اما مهمتر از آنچه می نویسم ، مدادی است که با آن می نویسم . می خواهم وقتی بزرگ شدی ، مثل این مداد بشوی .

پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید :

اما این هم مثل بقیه مداد هایی است که دیده ام

پدر بزرگ گفت : بستگی دارد چطور به آن نگاه کنی ، در این مداد پنج خاصیت هست که اگر به دستشان بیاوری ، برای تمام عمرت با دنیا به آرامش می رسی !

خاصیت اول : می توانی کارهای بزرگ کنی ، اما هرگز نباید فراموش کنی که دستی وجود دارد که هر حرکت تو را هدایت می کند . اسم این دست خداست ، او همیشه باید تو را در مسیر اراده اش حرکت دهد .

صفت دوم : باید گاهی از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی . این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار ، نوکش تیز تر می شود ( و اثری که از خود به جا می گذارد ظریف تر و باریک تر ) پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی ، چرا که این رنج باعث می شود انسان بهتری شوی .

صفت سوم : مداد همیشه اجازه می دهد برای پاک کردن یک اشتباه ، از پاک کن استفاده کنیم . بدان که تصحیح یک کار خطا ، کار بدی نیست ، در واقع برای اینکه خودت را در مسیر درست نگهداری ، مهم است .

صفت چهارم : چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست ، زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است . پس همیشه مراقب باش درونت چه خبر است .

 

و سر انجام پنجمین خاصیت مداد : همیشه اثری از خود به جا می گذارد . پس بدان هر کار در زندگی ات می کنی ، ردی به جا می گذارد و سعی کن نسبت به هر کار می کنی ، هشیار باشی و بدانی چه می کنی .

 


قورباغه نا شنوا و معجزه تشویق !

چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است به دو قورباغه دیگر گفتند دیگر چاره ای نیست ، شما به زودی خواهید مُرد .                                                        

 

دو قورباغه ، این حرفها را نا دیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند که از گودال بیرون بپرند امّا قورباغه های دیگر ، دائماً به آنها می گفتند که دست از تلاش بـردارید چون نمی توانید از گودال خارج شوید ، به زودی خواهید مُرد . بالاخره یکی از دو قورباغه ، تسلیم گفته های دیگر قورباغه ها شد و دست از تلاش برداشت . او پس از مدتی دراوج نا امیدی و شکست جان باخت . امّا قورباغه دیگر با حداکثر توانش بـرای بیرون آمـدن از گـودال تلاش می کرد . بقیه قورباغه ها فریاد می زدند دست از تلاشِ بی نتیجه بردار ، امّا او با قدرتِ بیشتری به کوششِ خود ادامه می داد و بالاخره به هر زحمتی بود توانست از گودال خارج شود .

وقتی از گودال بیرون آمد ، بقیه قورباغه ها از او پرسیدند : مگر تو حرفهای ما را نمی شنیدی ؟

 

پس از مدتی معلوم شد که قورباغه ناشنواست . در واقع او در تمام مدت فکر می کرده که دیگران او را تشویق می کنند !

 

 


عشق اگر عشق باشد          

هر آنچه که موجب بهجت تو می شود ، غذای روح توست . چنان نیست که فقط تن آدمی به غذا نیازمند باشد ،  بلکه روح آدمی به غذا نیازمندتر است . همواره جانب بهجت و سرمستی را بگیرید . ازدل مردگی و احساس بدبختی بپرهیزید ، به احساس بدبختی ، مجال ظهور و بروز ندهید .

 

گرچه گاهی دل آدمی می گیرد ، اما این گرفتگی به آمدن ابرها می ماند ، ابرها امروز می آیند ، اما فردا هوا باز صاف و آفتابی است . به ابرها بنگر، به خورشید نگاه کن و به یاد داشته باش که حساب تو ازحساب آن دو جدا است . گاهی هوای دل آدمی تیره و ابری می شود ، گاهی روح آدمی وارد اقلیم شب می شود ، اما روح سپیده دمان نیز دارد .

 

ما در چرخهایی از شب روز مرگ و تولد و تابستان و زمستان در حرکت هستیم . سعادت در آن است که بدانیم ما هیچ کدام از اینها نیستیم . بدینسان انسان به صلح و صفا با خود و هستی می رسد . هماهنگی با قطب های متضاد هستی ، شور آفرین است .

 

اگر بدانی که چگونه با احساسی از سعادت و بهجت زندگی کنی ، روحت خواهد بالید و تناور خواهد شد . در غیر این صورت در همان ساحت دانه گی می ماند و هرگز درخت نمی شود . اگر دانه درخت بشود و اگر درخت به شکوفه بنشیند و میوه بدهد ، عشق تمام عیار، همه چیز را در بر می گیرد .

 

عشق اگر عشق باشد ، هیچ چیز ازحیطه ی آن خارج نیست . فراموش مکن که من از عشق کامل سخن نمی گویم ، بلکه ازعشق تمام عیار سخن می گویم و اینها با هم متفاوتند . قرنهاست به ما می آموزند که چگونه عشقمان را کامل کنیم و ما نتوانسته ایم چنین کنیم . زیرا چنین ایده ای در مبانی ، اشکال داشته است .

 

عشق نمی تواند کامل شود . کامل کردن عشق ، یعنی تمام کردن عشق .  عشق تمام نمی شود ، زیرا عشق ، زندگی است . عشق ، جاوادنگی است ، بی زمانی است . عشق ، با مرگ بیگانه است ، عشق تنها پدیده ی زندگی ماست که از مرگ فراتر می رود .

 

اما عشق تمام عیار با عشق کامل فرق دارد . عشق کامل مبتنی بر هدف و نقشه است . برای تحقق عشق کامل ، عاشق باید مسیرهائی را بپیماید ، بر طبق کلیشه هائی خاص عمل کند و بایدها و نبایدهائی را مد نظر قرار دهد تا رفته رفته عشقش را به صفت کمال بیاراید .

 

اما عشق تمام عیار، ایدئولوژیک نیست . زیرا ایده ، نقشه و باید نبایدی در آن نیست . لازمه ی عشق تمام عیار این است  :

در هر لحظه ، در هر کاری که می کنی ، دلت را در کار خویش بگذار.

تعلل نکن . تردید نکن . همین .

منظور من از عشق تمام عیار این است :

در برابر هر جریان پرخروش عشقت ، سر نزن .