سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرکز خدمات مشاوره ای طلوع زندگی

ارتقاء سلامت خانواده

با خشونت هــرگــز   ...

تقدیم به تمامی معلمان واقعی که آموزگار اخلاق و محبت اند

سخت آشفته و غمگین بودم  …

به خودم می گفتم :

بچه ها تنبل و بد اخلاقند

دست کم می گیرند

درس ومشق خود را  …

باید امروز یکی را بزنم ، اخم کنم

و نخندم اصلا

تا بترسند از من

و حسابی ببرند  …

خط کشی آوردم ،

در هوا چرخاندم !

چشم ها در پی چوب ، هرطرف می چرخید

مشق ها را بگذارید جلو ، زود ، معطل نکنید !

اولی کامل بود ،

دومی بدخط بود

بر سرش داد زدم ...

سومی می لرزید ...

خوب ، گیر آوردم  !!!

صید در دام افتاد

و به چنگ آمد زود  ...

دفتر مشق حسن گم شده بود

این طرف ، آنطرف ، نیمکتش را می گشت

تو کجایی بچه ؟؟؟

بله آقا ، اینجا

همچنان می لرزید  ...

«  پاک تنبل شده ای بچه بد »

« به خدا دفتر من گم شده آقا ، همه شاهد هستند»

« ما نوشتیم آقا »

بازکن دستت را  ...

خط کشم بالا رفت ، خواستم برکف دستش بزنم

او تقلا می کرد

چون نگاهش کردم

ناله ی سختی کرد  ...


 

اطلاعیه

طبق ماده 638 و تبصره آن از قانون مجازات اسلامی  هر کس علنا در انظار و اماکن عمومی و معابر تظاهر به عمل حرام نماید یا زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار ظاهر شوند به مجازات حبس و شلاق و جزای نقدی محکوم می شوند  از شهروندان محترم شاهرودی ضمن احترام به قانون تقاضای رعایت اخلاق ملی و اسلامی می شود .  باتشکر

                                                           روابط عمومی دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان شاهرود


اشتباه موردی

کارمندی به دفتر رئیس خود می‌رود و می‌گوید : معنی این چیست؟ شما 200 دلار کمتر از چیزی که توافق کرده بودیم به من پرداخت کردید .

رئیس پاسخ می دهد : خودم می‌دانم . اما ماه گذشته که 200 دلار بیشتر به تو پرداخت کردم هیچ شکایتی نکردی .

کارمند با حاضر جوابی پاسخ می‌دهد : درسته ، من معمولا از اشتباه‌ های موردی می‌گذرم اما وقتی تکرار می‌شود وظیفه خود می‌دانم به شما گزارش کنم .

 


 

نهی از خودپسندی

سعدی در حکایت هفتم از گلستان ، با زبانی ساده و شیرین مردم را از غیبت کردن و نیز از عبادتی که خدای ناخواسته منجر به غرور و خودخواهی گردد نهی کرده است :

یاد دارم که در ایام طفولیت ، متعبد بودمی و شب خیز ، اهل زهد و پرهیز ، شبی در خدمت پدر رحمة اللّه علیه نشسته بودم همه شب دیده بر هم نبسته و مُصْحَف عزیز بر کنارگرفته و طایفه ای گرد ما خفته ، پدر را گفتم : از اینان یکی سر بر نمی دارد که دوگانه ای بگزارد ، چنان خواب غفلت برده اند که گویی نخفته اند که مرده اند ، گفت : جان پدر ، تو نیز اگر بخفتی بِهْ از آن که در پوستین خلق افتی .

نبیند مـدعی جـز خویشتن را          کـه دارد پـرده پنـدار در پـیش

گرت چشم خدا بینی ببخشند         نبینی هیچ کس عاجزتر از خویش