سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرکز خدمات مشاوره ای طلوع زندگی

ارتقاء سلامت خانواده

خودم برایش می‌گویم 

چند روز پیش دختر کوچولوی سه ساله‌ی یکی از دوستانم که آمده بود خانه ی ما با دیدن سوسک در آشپزخانه ما ، ذوق کرد و جلو رفت تا با دست کوچکش سوسک را ناز کند .

مادرش گفت : خانه جدید ما پر از سوسک بود وقتی این به دنیا آمد برای این که اذیت نشود هر روز رفتیم با سوسکها حرف زدیم و بازی کردیم . آوردیم و آن‌ها را شریک کردیم در روزمرگی‌هایمان . گفتیم قانون خانه را عوض کنیم طوری که سوسک دیگر باعث چندش و وحشت و نا آرامی ما نباشد .

ولی من چه ؟؟

هنوز   ...

ترس های کودکی ام پا برجاست

ناخوابی های من

و شنیده هایی از

دیو و غول

کاش

بیشتر از صورت مهربان خدا

می گفتند

تصمیم دارم خودم برای فرزندم بگویم ریشه تمام ترس هایم را

خودم برای فرزندم می‌گویم .

یک روزی می‌نشینم و همه‌ی این‌ها را برای بچه ام تعریف می‌کنم

وقتی این کار را می‌کنم که بچه‌ام هنوز فرصت زیادی داشته باشد تا این‌ها را هضم کند

و بعد از یاد ببرد

فرصت داشته باشد بپذیرد اما فراموش کند لحظه‌ی پذیرش را

همان‌طور که احتمالا درد لحظه‌ی به دنیا آمدن را فراموش کرده است

اول از همه مرگ را برایش تعریف می‌کنم

پیش از این که عزیزی را از دست بدهد و رویارویی‌اش با نیستی خیلی شخصی باشد

پیش از این که ناچار باشد مرگ را همراه با ناباوری و دلتنگی و شیون‌های شبانه بشناسد

برایش می‌گویم که مثل تاریخ مصرف پشت قوطی شیر و ماست می‌ماند

که زندگی در هر چیز و هر کس قرار است تمام شود

برایش می‌گویم که بداند روزی که با مرگی روبرو شود ، احساس خشم و حقارت خواهد کرد

و این که آن اندوه ممکن است هیچوقت قلبش را ترک نکند

اما در همان روزگار هم پذیرفتن و فهمیدن نیستی ... ساده‌تر از عمری ترسیدن از آن است

 

 


چه کنیم تا فرزندانی تندرست و با نشاط داشته باشیم ؟

به بیماری باج ندهید ، برعکس تندرستی را تشویق کنید

کودکان را از فواید و اهمیت مثبت اندیشی آگاه سازید .

هر وقت لازم افتد از مزایای علم پزشکی جدید استفاده کنید .

در مورد رعایت اصول بهداشتی پیشقدم و ثابت قدم باشید .

بکوشید هر وقت که کودکان آمادگی دارند ، با آنهابه بحث آزاد بنشینید .

حداقل در ساعاتی از روز جنبه جدی قضایا را به مسخره بگیرید . با کودکان بازی کنید و از زندگی لذت ببرید .

بکوشید ساعاتی راکه کودک باید صرف تماشای تلویزیون کند ، بدون آنکه متوسل به سخت گیری و روش مستبدانه ای شوید ، محدود سازید .

هیچ گاه در مقابل کودکان از درد و ناراحتی ناله و شکایت نکنید . اگر تصمیم دارید به جای خوشحال بودن رنج ببرید ، آن را بی صدا و آرام انجام دهید .

در مورد ساعات غذا خوردن فشاری به کودکان وارد نکنید و اجازه دهید هر وقت میل به غذا دارند ، آن را صرف کنند .

به کودکان بیاموزید که در برخورد با بیماری چه در ظاهر و چه در باطن جدی و قاطع باشند .

وقتی کودکان احساس کسالت و بیماری می کنند ، از آنها بخواهید خود را در قالب انسانی سالم مجسم کنند .

کودکان راگاهگاهی به یک مرکز تغذیه و بهداشت در منطقه خود ببرید .

عدم آگاهی و تجربه شخصی در زمینه تندرستی و بهداشت را به فرزندان خود تحمیل نکنید .

 

 


زندگی زیباست اگر ...

به عهد خود وفا کنید .

برای بهبود زندگی خانوادگی ، باید به عهدهائی که داده می شود وفا کرد . این روش ، سیاستی قدرتمند و طولانی مدت ، برای حفظ ارتباط دائمی با افراد مورد علاقه می باشد .

وفای به عهد اعتماد دیگران را به دلیل داشتن صداقت به سوی شما جلب می نماید . ولی اگر در عمل نمودن به وعده های خود کوتاهی کنید ، اطرافیان شما ، صحبت های شما را چندان جدی تلقی نکرده یا بکلی نسبت به شما بی اعتقاد می شوند .

مطمئنا هیچ فردی کامل نیست . گاهی بدلایل مختلف ممکن است شما در انجام وعده های خود کوتاهی کرده باشید یا وعده خود را فراموش کرده اید یا کاری فوری پیش آمده که مانع از انجام وعده ها شده باشد . در اکثر موارد این موضوع مشکلی به حساب نمی آید ، زیرا وفای به عهد قضیه همه یا هیچ نیست بلکه جریان زندگی است . هدف دستیابی به کمال نیست ، بلکه تلاش در جهت عمل کردن به بسیاری از وعده ها می باشد .

عمل کردن به وعده های ظریف و نهفته نیز مهم است . مثلا : اگر به دوست خود می گوئید : فردا صبح با شما تماس می گیرم ، تمام سعی خود را بکنید که آن را عملی سازید .

اغلب ما صحبت هائی می کنیم که در زمان بیان آن احساسی خاص به شخص مقابل می دهد ، اما در انجام آن کوتاهی می کنیم . مثلا : امروز بعد از ظهر با هم بازی می کنیم  یا قبل از ساعت شش آنجا خواهم بود .

با بیان این جملات تعهدی برای خود ایجاد می کنیم ولی آنها را نادیده می گیریم و بالاخره با آوردن دلایل ظاهرا منطقی مثل : سعی کردم ولی نشد به وعده های خود عمل نمی کنیم ، و این برای شخص مقابل تسلی بخش نیست .

اگر می خواهید کاری را انجام دهید ، به کسی قول ندهید ؛ مگر آنکه کاملا مطمئن باشید که می توانید آنرا حتما عملی سازید .

با وفای به عهد در حق افراد مورد علاقه خود ، کار کوچکی انجام داده ایم ، زیرا با اینکار بد گمانی آنان را از خود به حد اقل رسانده ایم .

شاید متعجب شوید که با تحقق وعده های خود تا چه اندازه مردم برای شما و صحبت شما ارزش قائل می شوند و در نتیجه زندگی شما در محیط خانوادگی بسیار زیباتر خواهد شد . 

 

 

 


ادیسون

ادیسون در سنین پیری پس از کشف لامپ ، یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار می رفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه می کرد.  این آزمایشگاه ، بزرگترین عشق پیرمرد بود . هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود .

در همین روزها بود که نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند ، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا کاری از دست کسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموان فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به سایر ساختمانها است!  آنها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود .

پسر با خود اندیشید که احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سکته می کند و لذا از بیدار کردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با کمال تعجب دید که پیرمرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یک صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می کند!!!

پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد . او می اندیشید که پدر در بدترین شرایط عمرش بسر می برد . ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سر شار از شادی گفت : پسر تو اینجایی ؟ می بینی چقدر زیباست ؟!!   رنگ آمیزی شعله ها را می بینی ؟!! حیرت آور است!!!

من فکر می کنم که آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر به وجود آمده است ! وای ! خدای من ، خیلی زیباست ! کاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید . کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت ! نظر تو چیست پسرم ؟!!

پسر حیران و گیج جواب داد : پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می کنی؟!!!!!!  چطور میتوانی ؟! من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟!

پدر گفت : پسرم از دست من و تو که کاری بر نمی آید . مامورین هم که تمام تلاششان را می کنند . در این لحظه بهترین کار لذت بردن از منظره ایست که دیگر تکرار نخواهد شد...!

در مورد آزمایشگاه و باز سازی یا نو سازی آن فردا فکر می کنیم ! الآن موقع این کار نیست ! به شعله های زیبا نگاه کن که دیگر چنین امکانی را نخواهی داشت!!!

توماس آلوا ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول کار بود و همان سال یکی از بزرگترین اختراع بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود . آری او گرامافون را درست یک سال پس از آن واقعه اختراع کرد.


گرگ درون

گفت دانـایی کـه گرگی خیره سر

هست پنهـان در نـهـاد هـر بشر

لاجرم جـاری است پیکاری بزرگ

روز و شب مابین این انسان و گرگ

زور بـازو چـاره ایـن گرگ نیست

صاحب اندیشه داند چاره چیست

ای بسا انسان رنـجـور و پـریش

سخت پیچیده گلوی گرگ خویش

ای بسا زور آفـریـن مـرد دلـیـر

مانـده در چنگال گرگ خود اسیر

هر که گرگش را در اندازد به خاک

رفته رفته مـی شود انسان پـاک

هـرکـه بـا گرگش مـدارا می کند

خلق و خـوی گـرگ پیدا می کند

هرکه از گرگش خورد دائم شکست

گرچه انسان می نماید ، گرگ هست

درجـوانـی جـان گـرگت را بـگیر

وای اگـر ایـن گرگ گردد بـا تو پیر

روز پیری گـر کـه باشی همچو شیر

نـاتـوانـی در مصاف گـرگ پـیـر

اینکه مـردم یـکدگـر را می درند

گـرگـهـاشان رهـنـمـا و رهبرند

اینکه انسان هست این سان دردمند

گـرگـهـا فـرمـان روایـی می کنند

این ستمکاران کـه بـا هـم همرهند

گـرگـهـاشان آشـنایـان هـمنـد

گـرگـهـا هـمـراه و انسانها غریب

بـا کـه بـاید گفت این حال عجیب

فریدون مشیری