مرکز خدمات مشاوره ای طلوع زندگی

ارتقاء سلامت خانواده

ریشه ی ضرب المثل ها

آن تار مو غیر این چپه است !

اگر شخصی بخواهد پولی از کسی قرض کند و چیزی گرو بگذارد و قول سود کلانی بدهد ؛ اما قصد فریب داشته باشد ، مثل فوق را در موردش به کار می برند که قصه ی آن چنین است :

روزی مردی روستایی ناشناس ، در دکان یک نفر حاجی می رود و از او تقاضای صد تومان پول به عنوان قرض می کند .

حاجی می گوید : ‌ای بابا ، من که تو را نمی شناسم چطوری پولم را به تو بدهم ؟ آخر یک گرویی ، یک چیزی باید بسپاری .

مرد می گوید : حاجی ، ریشم را گرو می گذارم .

حاجی قبول می کند . مرد روستایی اطراف را نگاه می کند و در نهایت ناراحتی در حالی که رنگ عوض می کند با دل نگرانی دست می برد و یک تار از موی ریشش را می کند و به حاجی می دهد . حاجی هم تار مو را با نهایت احتیاط در کاغذی می پیچد و کاغذ را در صندوق می گذارد و دو دستی ، صد تومان تقدیم مرد می کند .

تصادفاً یک آدم کلاه بردار و حقه باز در آن حوالی بود ؛ همین که این معامله را دید پیش خودش فکر کرد : عجب معامله ی خوبی است ! چه بهتر من هم فردا صبح پیش حاجی بیایم و با دادن چند تار موی ریشم صد تومان بگیرم .

مردک حقه باز فردا صبح زود با قیافه ی حق به جانب در دکان حاجی می رود و بعد از سلام و احوالپرسی می گوید : حاجی آقا ، مقداری جنسم در راه است و احتیاج به صد تومان پول دارم . اگر لطف بفرمایید ، فردا همین وقت ده تومان هم رویش می گذارم  و تقدیم می کنم .

حاجی می گوید : آخر بابا جان ، من که شما را ندیده ام و نمی شناسم . آخر یک گرویی باید بسپاری که من صد تومان پول به تو بدهم .

مردک کلاه بردار خنده ای می کند و می گوید : حاجی آقا ، ریش ، ریشم را امانت می گذارم و قول می دهم فردا صبح پول را بیاورم تقدیمت کنم .

حاجی فکری می کند و می گوید : بسیار خوب ، قبول دارم . که یک مرتبه مردک بی آنکه توجهی به اطراف بیندازد دست می برد و یک چپه مو ، از ریشش می کند و به طرف حاجی دراز می کند .

حاجی می بیند به اندازه یک سیر مو از ریشش کنده . خوب نگاه می کند و می گوید : بابا جان ، آن یک تار مو غیر این یک چپه است .

 

 


روی ماسه ها

جبران خلیل جبران

مردی به دیگری گفت  :

هنگامی که مد دریا پایین آمد سطری بر ماسه ها نوشتم  .

مردم ایستادند تا آن را به خوانند و کوشیدند تا کسی آن را خراب نکند  .

مرد دیگرگفت  :

من نیز روی ماسه ها سطری نوشتم اما چون مد دریا بالا آمد توسط امواج محو گردید  .

حال به من بگو تو چه نوشته بودی ؟

مرد اول پاسخ داد  :

« من آن کسی هستم که هست »

تو چه نوشته بودی ؟

دیگری گفت  :

« من چیزی نیستم جز قطره ای ازاین اقیانوس بزرگ ! »


روی خط تلفن                             02732241659

خواننده عزیزی زنگ زده بود و می گفت : « چرا این رانندگان راحت طلب ، هنگامی که می خواهند وسیله ی نقلیه خود را پارک کنند ، درست مقابل پل هایی که برای عبور و مرور افراد پیاده در نظر گرفته شده ، پارک می کنند ؟ مگر نمی بینند و یا نمی دانند که خیلی از عابرین ( زن و مرد و کودک ) قادر به رد شدن از روی کانال هایی که در دو طرف خیابان کشیده شده نیستند ؟ »

گفتیم : « می نویسیم ولی کو گوش شنوا ! »

گفت : « ما ( من و شما ) به وظیفه خود باید عمل کنیم ! »

کفتیم : « باشد و نوشتیم ؛ شاید راننده ای بخواند و به این خواسته به حق عمل کند ! » 

 


خاموش باش!           

به دنیا آمد . در خانه نمی توانست گریه کند ، چون مادرش بلافاصله تشر می زد : « ساکت!»

نمی توانست بخندد و داد و فریاد کند ، چون پدرش بانگ می زد : « ساکت! »

تا مهمان می آمد به خانه ، دوتایی می گفتند : « ساکت! بد است!»

وقتی هم خانه از غریبه خالی بود ، می شنید : « ساکت باش و سرمان را درد نیاور!»

بدین ترتیب سال ها گذشت و شد هفت ساله . دبستان می رفت . تا خواست سوالی کند ، معلمش چشم غره رفت : « بی صدا!»

پای تخته سیاه رفت تا درس پس دهد . شنید : « هرچی از تو سوال می شود ، به آنها جواب بده . زیادی حرف نزن .»

عمرش بر این منوال سپری شد و رسید به دوازده سالگی . وارد مدرسه شد . تا خواست دهان باز کند ، بزرگترها جلوش را گرفتند : « خودت را قاطی کارها نکن!»

مدیر مدرسه وظیفه اش را انجام داد : « کلام اگر از نقره باشد ، جنس سکوت حتماً از طلاست!»

معلم ادبیات هم رسالت خود را بجا آورد : « دو تا کلام بشنو و یک کلام بگو . چون خداوند متعال به تو دو گوش داده و یک دانه دهان .»

ـ بی صدا!

ـ صدایت را ببر!

ـ زیادی ور نزن!

با این تشرها به نوزده سالگی قدم گذاشت . دانشگاه می رفت که در خانه گوشش را کشیدند و مادرش یادش داد : « پیش بزرگترها ، بهتر است سراپاگوش باشی و اظهار وجود نکنی.»

و پدرش افزود : « سخن را بزرگترها شروع می کنند و آب خوردن با کوچک ها شروع می شود .»

استادش نهیب زد : «جلو زبانت را بگیر!»

تا رسید به بیست و سه سالگی . رفت سربازی . افسرها سرش داد می زدند :

ـ تمامش کن سرباز!

ـ نق نزن پسر!

ـ خفه شو!

سرکار رفت . دوستانش با اشاره انگشت او را به سکوت دعوت کردند :

ـ هیس ...

ـ تو لاک خودت باش و برای خودت دردسر درست نکن .

ـ خودت را قاطی معرکه نکن .

ـ تو سرت نمی شود .

ـ به تو چه اصلا ...

ـ خفه !

زن گرفت. زنش هم شروع کرد : « تمامش کن تو را به خدا ! خودت را قاطی نکن!»

صاحب بچه شد و بچه ها بزرگ شدند . آنها هم حرف خودشان را می زدند : « ما را به حال خودمان بگذار پدر . شما از این کارها سردر نمی آورید .»

این آدم کسی نیست جز تو و من و همه ی ما ؛ البته کم و بیش .

ببینم اصلا توی دهانم زبانی هست ؟ بله ، دهانم سر جایش مانده ، ولی از زبان خبری نیست . هنوز هم می خواهم حرف بزنم ، اما بلافاصله سرم داد خواهند زد که : « خاموش! »

باز هم سکوت می کنم ، هرچند در درونم می شنوم :

حرف بزن ... حرف بزن ... حرف بزن مرد . ...

عزیز نسین

               


فراخوان

حمایت از ایده های نو و استقرار درمرکز نوآوری وکانون شکوفایی خلاقیت

مرکز نوآوری و کانون شکوفایی خلاقیتپارک علم و فناوری استان سمنان ، درراستای ایجاد زمینه مناسب برای ظهور ایدههای نو ، پرورش و بقا فعالیتهای نوآورانه و توسعه کارآفرینی با هدایت نوآوران به سمت ایجاد موسسات دانایی محور از ایدههای نوآورانه و فناورانه مبتنی بر دانش ، حمایتهای مالی و معنوی به عمل میآورد .

تجهیز و راه اندازی آزمایشگاه مرکزی نانو در پارک علم و فناوری استان سمنان

یکی از اقدامات زیربنایی و مهم پارک علم و فناوری استان سمنان با هدف توسعه فناوری نانو در بخش تحقیقات کاربردی و به ویژه ارتباط پروژههای تحقیقاتی دانشگاه با بخش صنعت و گسترش پروژههای تقاضا محور در زمینه فناوری نانو و همچنین کمک به شکلگیری شرکتهای جدید دانش بنیان با موضوع فعالیت در حوزه علوم و فناوری نانو ، که با عزمی راسخ و تلاشی پیگیر به انجام رسید و اکنون مراحل اجرایی شدن را طی میکند ، عقد تفاهمنامه همکاری با 12 دانشگاه استان سمنان و استانهای مجاور شامل دانشگاههای صنعتی شاهرود ، دامغان ، سمنان ، گلستان ، حکیم سبزواری ، منابع طبیعی گرگان ، علوم پزشکی شاهرود ، علوم پزشکی سمنان ، آزاد اسلامی واحد شاهرود ، واحد سمنان ، واحد گرمسار و واحد دامغان برای ایجاد یک کنسرسیوم منطقهای جهت راهاندازی و تجهیز « آزمایشگاه مرکزی نانو » در پارک علم و فناوری استان سمنان است .

ستاد پارک : شاهرود ، بلوار دانشگاه ، پارک علم و فناوری استان سمنان

| تلفن: 9-3300275-0273 | نمابر: 3300280-0273