سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرکز خدمات مشاوره ای طلوع زندگی

ارتقاء سلامت خانواده

آیا با هرکسی می توان ازدواج کرد؟   

 عامل اول در انتخاب زوج ، رضایت خانواده ها است

یعنی اعضای مهم و اصلی خانواده ( پدر، مادر، خواهر و برادر ) از ان انتخاب رضایت داشته باشند . در خانواده های ایرانی یک سنت است که اگر بزرگان خانواده ، فردی را بپذیرند و مثلاً بگویند که این داماد خوبی است ؛ قبول داریم و مبارک است ان شاء الله  بدین ترتیب مرحله اول به خوبی پشت سر گذاشته شده است .

حالا این نوع انتخاب را مقایسه کنید با انتخاب یک دختر و پسری که بدون توافق خانواده هایشان میخواهند به محضر بروند و عقد کنند . خانواده ها با احترام به خواستگاری دختر می روند ، در روز خوبی مثلاً روز عید غدیر می روند ، همگی توافق می کنند ، و بعد قرار نامزدی را می گذارند و می بینید که رضایت خانواده های طرفین ازدواج اولین عامل سرنوشت ساز در زندگی زوج ایرانی است .

عامل دوم خانواده های طرفین ، عروس و داماد را بپذیرند . در کشوری که مردم به صورت دسته جمعی زندگی می کنند ، وقتی شما با یک مرد زندگی می کنید انگار با یک قبیله زندگی می کنید . فقط یک مرد به تنهایی نیست . در مورد خانمها هم همینطور است . وقتی با یک دختر زندگی می کنید با یک قبیله زندگی می کنید .

چطور ما باید خودمان رادر این قبیله جا کنیم و مورد پذیرش فامیل همسرمان قرار بگیریم ؟ فقط با کمال ، یعنی یک قدری سازگار باشیم ، یک سلام و علیک درست و حسابی بکنیم ، احترام به بزرگترها را بلد باشیم ، همه این رفتارها را کمال می گویند . مگر یک خانم محترم ایرانی که اهل نماز و سجاده است ، از عروسش جز احترام متقابل و کلمات قشنگ و دلنشین چه می خواهد . ما اگر این کمالات را داشته باشیم به سرعت در خانواده همسرمان مورد پذیرش قرار می گیریم و جا می افتیم .

عامل سوم این است که این دو نفر که می خواهند با هم ازدواج کنند ، از نظر عاطفی قدری به هم شبیه باشند . مثلاً یکی داغ داغ و دیگری سرد سرد ، این دو نمی توانند زوج مناسبی باشند . حداقل یک کمی از نظر عاطفی و احساسی به هم نزدیک باشند . مثلاً شما به یک آدم سرد از لحاظ عاطفی ، هر چه محبت کنید هیچ متوجه نمی شود . حتی گاهی خیال می کند که این وظیفه شماست . در حالی که این وظیفه ما نیست . گاهی با یک آدم داغ داغ مواجه می شوید که دائماً می گوید فدایت بشوم ، چه چیزی می خواهی ؟ می گوییم هیچی آقا ، خیلی ممنون . یعنی آنقدر شعله عواطف او بالاست که ما می سوزیم ! به این لحاظ است که می گوییم اگر عاطفه دو نفر قدری نزدیک و شبیه به هم باشد برای سازگاری ، بهتر است .

عامل چهارم ، شباهت و نزدیکی میزان هوش و حواس زوجین است . مثلاً یک خانمی با ضریب هوشی 120 چگونه می تواند با آقایی با ضریب هوشی 85 زندگی کند و به سازگاری و توافق هم برسند ؟ زن و شوهر ها باید از لحاظ هوشی نزدیک به هم باشند .

مثلاً هر دو نزدیک به 120 باشند . در مورد افراد کم هوش خیلی خوب بود اگر قانون مانع ازدواج آنان می شد . مثلاً فردی با ضریب هوشی 52 نمی تواند خودش را اداره کند چه رسد به زن و بچه یا به شوهر و بچه . باید برای آنها برنامه های دیگری مانند ازدواجهای موقتی گذاشت . واقعاً بعضی افراد نباید ازدواج کنند چون مشکلات بیشتری به وجود می آورند . چنین زوجی قادر نیستند بچه های خود را تر و خشک و نگهداری کنند .

ممکن است هوش والدین روی هوش بچه ها اثر بگذارد ؟ بله ممکن است اثر بگذارد . ما برای افراد کم هوش چندین برنامه درمانی داریم . به اینها نکات فراوانی یاد می دهیم . ممکن است طی 10 سال بتوانند 5 کلاس درس بخوانند ، بعضی کارهای ضروری را به اینها یاد می دهیم . باور کنیدازدواج یک پدیده فوق العاده مقدس و مهمی است ، همینطوری نمی شود ازدواج کرد .

عامل پنجم ، نزدیکی جغرافیایی ، این دو نفر است . نمی دانم شما چقدر روی عامل جغرافیا تاکید می کنید ولی خصوصیت جغرافیایی پاره ای خصوصیات روانشناسی و شخصیتی به ما می دهد . مثلاً مردم مناطق جغرافیایی سردسیر را با مردم مناطق جغرافیای کویری یا جغرافیای مدیترانه ای و مقایسه کنید ، حتماً تفاوت دارند . معمولاً مردمی که در کنار دریا زندگی می کنند آرامترند . برای اینکه طبیعت به نفع آنهاست . یک چوب خشک را در این مناطق در زمین بکاری ، سبز می شود .

مثلاً اگر خیلی تنبل هم باشید فقط کافی است که کنار دریا بنشینید و قلاب ماهیگیری را داخل دریا بیندازید و ماهی بگیرید . ناهار شما آماده است ! حالا این را با یک مرد کویری که آب ندارد ، زندگی ندارد ، اصلاً کلافه است ، مقایسه کنید . لذا این آدم شمالی با آن آدم کویری صفات رفتاری و شخصیتی اش فرق میکند . این یکی ملایمتر است و آن یکی قدری تندتر. ما می گوییم وقتی می خواهید ازدواج کنید ، بهتر است طول و عرض جغرافیایی تان به هم بخورد و نزدیک باشد .

خوب است اینجا به تفاوت سنی مطلوب میان زن و شوهر هم اشاره ای بکنیم : مطلوب است که آقایان در حدود چهار تا هفت سال بزرگتر از خانم ها باشند . هرگز یک خانم نباید با یک مرد کم سن و سال تر از خودش ازدواج کند . شاید در ابتدا این انتخاب برایش جالب باشد ولی براستی او برایش شوهر نیست . مردی که مثلاً هفت یا هشت سال از همسرش کوچکتر است ، نمی تواند شوهر مناسبی باشد .

عامل ششم ، شباهت تحصیلی است . ما خیلی اصرار می کنیم که سطح تحصیلات زن و شوهر در میزان توافق و سازگاری آنان مؤثر است . زندگی یک آدم باسواد با یک آدم بی سواد خیلی سخت است . مثلاً نمی شود که یکی دکترا داشته باشد و دیگری فقط شش کلاس درس خوانده باشد . البته در زمان قدیم رسم بود که مردان ، زنان بی سواد یا کم سواد می گرفتند که اگر هر بلایی سرش آوردند ، متوجه نشود . اما الان شرایط جامعه تغییر کرده است .

عامل هفتم ، وجود اساس دلبستگی بین طرفین ازدواج است . وقتی قصد داریم با کسی ازدواج کنیم لازم است که قدری دلمان با او باشد . شما می دانید مردمی که با عشق زیاد نسبت به همدیگر ازدواج می کنند خیلی زود سرد می شوند و حتی کار به جدایی و طلاق هم می کشد . ولی برای یک ازدواج مطلوب و معقول دوست داشتن عادی و مختصر لازم است . مثلاً کسی که به خواستگاری دختر خانمی آمده و حالا نامزد شده اند باید دو ، سه ماهی با همدیگر رفت و آمد کنند تا قدری نسبت به هم احساس دلبستگی پیدا نمایند . به طوری که اگر دو روز همدیگر را ندیدند دلشان تنگ بشود . این احساس ، عالی است . یک احساس دلتنگی نه کمتر و نه بیشتر. بعضی ها که به شدت عاشق می شوند ، می گویند یا این یا مرگ . این چنین ازدواجی فایده ندارد . خاطر خواهی یا افراط دوست داشتن همان چیزی است که مثلاً نوجوان یا جوانی از آپارتمان بیرون می آید و دم آسانسور دختری را می بیند و یک دل نه صد دل عاشقش می شود ، تنها به یک نگاه . چنین ازدواجی به درد نمی خورد ، ما می خواهیم یک کسی را داشته باشیم که مثلاً او را چهار ماه ببینیم ، بعد دوستش بداریم . بگوییم که حداقل چهار ماه او را می شناختیم و بعد به او علاقمند شدیم .

عامل هشتم ، تشابهات مذهبی است . من اعتقاد راسخ دارم که شیعه فقط باید با شیعه زندگی و ازدواج کند ، مسیحی با مسیحی ، کلیمی با کلیمی و چون ما هر اندازه بینش زندگی با فردی از یک مذهب دیگر را داشته باشیم ولی بالاخره یک مادربزرگی داریم که طبق اعتقادات و سنتها و باورهای خودش عمل می کند .

ممکن است متوجه نشود که اینها کتاب دارند . ممکن است در کلام خود گاهی بد و بیراههایی بگوییم که مثلاً داماد یا عروس خانه ما که از یک دین و مذهب دیگری است بدش بیاید . تفاوت زبان چندان مهم نیست ، اغلب زن و شوهر ها زبان یکدیگر را یاد می گیرند ولی مذهب را نمی توانند .

عامل نهم ، از نظر ظاهری تقریباًُ شبیه هم باشند . دو نفر که می خواهند ازدواج کنند باید ظاهری داشته باشند که بتوانند پنجاه سال همدیگر را تماشا و تحمل کنند . اغلب ما انسانها آینه های خود را گم کرده ایم . مثلاً آقا دنبال زیباترین زن است ، در حالی که خودش یک چیز بد ترکیب و زشتی است . باید به او بگوییم تو خجالت نمی کشی زیباترین خانم که نمی آید با تو ازدواج کند . اگر ما آینه هایمان را پیدا کنیم ، یک کسی را که شبیه خودمان باشد پیدا می کنیم . عیب و ایرادهای چهره و ظاهر اندام در طولانی مدت معنی دار و مساله ساز می شود . اما در کوتاه مدت کسی متوجه نمی شود.

به هر حال یک ظاهر متعادل مورد درخواست است . درمورد هیچ یک از عواملی که تاکنون درباره اش صحبت شد ، ما دیدگاه ایده آلیستی نداریم . ما دنبال ایده آل نیستیم ، ما همین زندگی معمولی را بچرخانیم هنر کرده ایم . ما برای ازدواج یک آدم معقول و متدین می خواهیم که سواد و سن او هم معمولی باشد ، خانواده معقولی هم داشته باشد . اصلاً ایده آل گرا نیستیم .

با کمال جسارت بگویم بسیاری از آقایان و خانمهایی که ازدواج نکرده اند یا اینکه دیر ازدواج می کنند علتش این است که ایده آلیستی فکر می کنند .

مثلاً دختر خانم بدنبال آقایی است که هنوز در تاریخ نیامده و باید بسازیم و برعکس . من به عنوان مشاور خانواده ها اعتقاد دارم که با همان چیزهایی که داریم باید قناعت کنیم . این همه خانم و آقای خوب و اهل زندگی در این مملکت وجود دارند که شایسته ازدواج هستند . حالا چه فایده ای دارد که ما بخواهیم یک فردی را با فلان شرایط بدهیم برایمان طراحی کنند ! ما با چشم و ابروی دیگری که زندگی نمی کنیم ، ما با شخصیت یک آدم زندگی می کنیم .

در مورد تشابهات ، شناخت بعدی ما در مورد چیزی به نام شخصیت است . شخصیت مجموعه خصوصیات سرشتی و اکتسابی ما است . مثلاً یک فردی را می بینید که خیلی منزوی و درون گراست . بعد فرد دیگری را می بینید که خیلی شاد و برون گراست . این دو نفر نمی توانند با هم ازدواج کنند . چون هر کدام ساز خودش را میزند . یک کسی که از نظر ویژگیهای شخصیتی ، حد وسط باشد بسیار مناسب است .

آیا درون گرایان می توانند با هم ازدواج کنند ؟ شاید بد نباشد چون هر دو ساکت یک گوشه ای می نشینند و ممکن است خودشان راضی باشند . ولی آدم احساس می کند که چه خانه ساکت و سردی . برون گرایان چطورند ؟ اینقدر حرف دارند که هیچکدام حاضر به ساکت شدن نیستند . ولی مردم متعادل و عادی چطورند ؟ آدمهایی که حد وسط این دوتا ویژگی هستند : درون گرایی و برون گرایی .

 

 

 


آموزش استقلال به کودکان

چیزهای زیادی برای برقراری یک رابطه خوب بین اعضای خانواده وجود دارد . این رابطه صمیمی ابتدا بین زن و شوهر شکل می گیرد و بعدها بین فرزندان یک خانواده گسترده می شود . وجود یک رابطه خوب و صمیمی بین فرزندان و والدین موجب تثبیت پایه های مهر و محبت ، امنیت روحی و روانی و ایجاد یک فضای پر از صفا و صمیمیت در خانواده خواهد شد . ادب و احترام به ایجاد یک رابطه خوب کمک می کند . والدین باید در این زمینه ، نمونه و مثال خوبی برای فرزندانشان باشند و حتی لازم است گاهی اوقات در آموختن ادب و احترام در مقابل حرکات و کارهای زشت که باعث شکل گرفتن یک شخصیت بی ادب و بی نزاکت در فرزندان می شود ، در زمان مشاهده ، سختگیری شود که ممکن است فردا دیر باشد .

وجود یک رابطه خوب ، خیلی از مشکلات را از بین می برد یا لااقل آنها را محدود می کند و این نکته را هیچ گاه فراموش نکنیم که رابطه داشتن ، فقط در صحبت کردن خلاصه نمی شود . فرزندان شما حرف های شما را خوب می فهمند ، اما آیا شما می دانید که آنها چه می خواهند به شما بگویند ؟ حتما برایتان پیش آمده است که کودکتان با تمام هیجان به نزد شما بیاید و بخواهد مطلبی را برایتان تعریف کند . در آن لحظه با او چگونه برخورد کرده اید؟

مطمئن باشید که شنیدن حرف های به ظاهر بی اهمیت کودکان باعث می شود که آنها به شما اعتماد کنند و یاد بگیرند حرف های دلشان را به شما بگویند و این بهترین نوع برقراری یک ارتباط و دلیل آسودگی خاطر برای شما والدین گرامی و فرزندان دلبندتان خواهد بود ،

پس همواره این نکته را به خاطر بسپارید که برای داشتن یک رابطه واقعی ، باید افکار، نظرات و احساسات ، از مغزی به مغز دیگر منتقل شوند . اگر عشق و محبت ، قلب خوشبختی باشد ، رابطه ، روح آن است . وقتی زن و شوهری با یکدیگر رابطه صمیمی نداشته باشند ، مشکلاتشان آغاز می شود و وقتی چنین اتفاقی بین والدین و فرزندان بیفتد ، مشکل دو چندان خواهد شد .

 بهترین ارث برای فرزندان

هر پدر و مادری باید با آگاهی و درایت کامل ، رفتار فرزندان خود را زیر نظر داشته باشند و از طریق رفتارهای آنها به احساساتشان پی ببرند و این نکته را هیچ گاه فراموش نکنند که روزی جوان بوده اند و اگر هر فرد بزرگسالی همچنان جوان می ماند و دوران جوانی را می فهمید ، هیچ جوانی پیر نمی شد .   جوانان انتظارات خاصی از والدینشان دارند ؛ آنها می خواهند که درکشان کنند و بیشتر از همه به آنها توجه شود و رفتار منحصر به فردی با آنها داشته باشند و نکات ارزنده ای که در بزرگسالی شان به دردشان بخورد و مفید و مثمرثمر برای آنها باشد ، بشنوند .

جوان ، در حال نزدیک شدن به مرحله استقلال و خودمختاری است و از اینکه در انتخاب ها و تصمیماتش آزاد باشد ، لذت می برد و والدین نمی توانند این استقلال و اختیار را از فرزندان نوجوانشان بگیرند یا دامنه اختیارات آنها را محدود کنند ، اما شما والدین گرامی در مقابل این استقلال چه کار باید بکنید؟ نوجوان مثل یک فنر می ماند . شما این فنر را می توانید در دستان خود بگیرید و آن را آرام و بتدریج رها کنید ، زیرا اگر آن را یکباره از دستتان رها کنید ، می پرد و معلوم نیست که کجا می افتد و اگر فنر را برای مدت طولانی در دست بگیرید ، خسته خواهید شد و از قدرت فنر کاسته می شود ، بنابراین اگر کنترل آن را در دست داشته باشید ، بعد از رها شدن ، دوباره به طرف شما برمی گردد .

 

والدین باید فرزندان را مستقل بار بیاورند تا در بزرگسالی بتوانند از پس مشکلات خود برآیند و در زندگی ، تصمیمات درست و واقعی تر بگیرند . همواره سعی کنید در برخورد با مشکلات ، فرزندان را راهنما باشید نه اینکه خود ، مشکل را به دوش بکشید و برایشان حل کنید . همواره سعی کنید به فرزند نوجوان خود کمک کنید که از آزادی و استقلالی که به دست می آورد ، درست استفاده کند و به او یاد بدهید که در مقابل این آزادی و اختیار فردی ، مسئول باشد و مسئولیت کارها و انتخاب هایی که می کند - چه خوب ، چه بد - را بر عهده بگیرد تا با این کار اعتماد به نفس او افزایش یابد . مطمئن باشید اگر در زمان رفع اشتباهات فرزند نوجوان خود عقل و درایت منطقی به کار نبرید ، بین خود و فرزندتان ، دیواری به وجود آورده اید که در آینده ممکن است باعث قطع رابطه دوستانه و عاطفی او با شما شود . همواره سعی کنید در زمان مواجه شدن نوجوانتان با مشکلات ، درس هایی از زندگی به او بیاموزید . نوجوانی دوران بسیار سختی است ؛ هم برای والدین و هم برای فرزند ، پس نه کاملا او را رها و نه او را محدود کنید . آنان می خواهند دیگران آنها را بپذیرند و کارهایشان را تایید کنند و این نیاز را احساس می کنند که به خانواده تعلق دارند . پس به آنها اطمینان دهید که عضو با ارزش خانواده بوده و در پیشرفت و بهبود وضعیت خانوادگی سهیم هستند تا از امکاناتی که برای آموزش به آنها داده شده است ، حداکثر استفاده را کرده و بتوانند در آینده با مشکلاتی که در زندگی با آن روبه رو می شوند ، برخورد کنند و آنها را از سر راه بردارند . شما نمی توانید هر لحظه پشت فرزندانتان بوده و مراقب کارهای آنها در مدرسه و اجتماع باشید ، ولی با ایجاد یک بنیان خانوادگی مستحکم و یک اخلاق خوب و اصول صحیح ، فرزندان را از انحرافات حفظ کنید تا با بینش ، آگاهی و شناخت ارزش های خوب زندگی در جامعه ، افرادی سالم و خوشبخت باشند و به خاطر داشته باشید که این ارزش ها از کانون خانوادگی و احترام گذاشتن به آنها ناشی می شود . پس بگذارید فرزندانتان در محیط خانواده از امنیت و عشق و مهر و محبت لازم برخوردار شوند تا در محیط بیرون از خانواده ، آن را با خود حمل کرده و به کار بندند و این بهترین ارثی است که شما می توانید برای آنها بگذارید .

 

 


مدیر مسئول محترم نشریه ی بامداد شاهرود

با سلام :

به استحضار می رساند ؛ مدتی است که ، خاک های کشاورزی روستای خوریان ، به کوره های آجر حمل می شود . ما اهالی خوریان ، به مسئولین جهاد کشاورزی شاهرود نامه نوشته ایم ؛ اما مسئولین امور اراضی ، گناه را به گردن استانداری انداخته اند ؛ لذا شما در حد توان ، حرف ما را به گوش مسئولین برسانید .   

                                                                                                                  جمعی از اهالی خوریان

نشریه ی بامداد شاهرود : ما به وظیفه خود عمل کردیم ؛ امید داریم که ، هر چه زودتر ، خواسته شما نیز برآورده شود . آمین ...

 

 


نفرت را از خانه ی دل برانید

نفرت بر یکایک اندام های تن اثر می گذارد . چون وقتی نفرت می ورزید ، یکایک اعضای بدن خود را به فعالیتی منفی وا می دارید . و تاوان آن را به صورت رماتیسم ، ورم مفاصل ، کشش دردناک و التهاب اعصاب و هزاران مرض دیگر پس می دهید .

وقتی بار نفرت از دوش آدمی برداشته شد ، آرام جان به جای آن می آید . واحساس مهر و محبت به همه . آنگاه اعضای بدن نیز اندک اندک وظیفه درست و مثبت خود را آغاز می کنند . هیچ انسانی برای سلامت خودش هم که شده نباید نفرت بورزد . نفرت چون مصرف مکرر زهر است .


نامه تشکراز همسر  

متشکرم برای همه وقت هایی که مرا به خنده وا   داشتی .   برای همه وقت هایی که به حرف هایم گوش دادی.  برای همه وقت هایی که به من جرات و شهامت دادی.  برای همه وقت هایی که مرا در آغوش گرفتی.  برای همه وقت هایی که با من شریک شدی.  برای همه وقت هایی که با من به گردش آمدی.  برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی.  برای همه وقت هایی که به من اعتماد کردی.  برای همه وقت هایی که مرا تحسین کردی.  برای همه وقت هایی که باعث راحتی و آسایش من بودی.  برای همه وقت هایی که گفتی « دوستت دارم » ، برای همه وقت هایی که در فکر من بودی.  برای همه وقت هایی که برایم شادی آوردی.  برای همه وقت هایی که به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی.  برای همه وقت هایی که دلتنگم بودی.  برای همه وقت هایی که به من دلداری دادی.  برای همه وقت هایی که در چشمانم نگریستی و صدای قلبم را شنیدی.

به خاطر همه ی این ها هیچ وقت فراموش نکن که:

لبخند من به تو یعنی « عاشقانه دوستت می دارم »  ، آغوش من همیشه برای تو باز است.  همیشه برای گوش دادن به حرفهایت آمادگی دارم.  همیشه پشتیبانت هستم.  من مثل کتابی گشوده برایت خواهم بود ،  فقط کافی است چیزی از من بخواهی ، بلافاصله از آن تو خواهد شد.  می خواهم اوقاتم را در کنار تو باشم.  من کاملا به تو اطمینان دارم و تو امین من هستی.  در دنیا تو از هرکسی برایم مهم تر هستی.  همیشه دوستت دارم چه به زبان بیاورم چه نیاورم.  همین الان در فکر تو هستم.  تو همیشه برای من شادی می آوری به خصوص وقتی که لبخند بر لب داری.  من همیشه برای تو اینجا هستم و دلم برای تو تنگ است.  هر وقت که احتیاج به درد دل داشتی روی من حساب کن.