تاثیر عوارض طلاق از بعد خانواده
تأثیر بر فرزندان
ارتکاب به جرم و بزهکاری
طلاق واژه ای است که ذهن بسیاری از کودکان و نوجوانان را به خود مشغول می کند . آنان خود را نخستین قربانیان این عفریت عصیانگر می دانند . به بیان دیگر طلاق آثار مخرب معنوی و مادی زیانباری در پی دارد که بارزترین نتیجه آن از نظر کمی و کیفی بر روی کودکان است .
بی گمان بعضی از بزهکاران جوان متعلق به خانواده هایی می باشند که دچار تعارض و کشمکشهای خانوادگی و اختلالات روانی و عاطفی هستند ، وجود تنشهای روانی و اختلالات عاطفی در خانواده کودک می تواند او را وادار به فرار از خانه نماید تا با گروه بزهکاران همکاری و تشریک مساعی نماید . در روانشناسی جنایی ، بروز انحرافات اجتماعی یا جامعه زدگی و تشکیل گروه آسیب دیدگان اجتماعی ، ثمره جراحت عاطفی کودکان در خانواده های طلاق تشخیص داده می شود .
آمارها مؤید این نکته است که بیشتر جرم و بزهکاریهای کودکان و نوجوانان ریشه در مسائل و مشکلات خانوادگی ، طلاق و از هم پاشیدگی کانون گرم خانواده دارد . میزان جرائم و خودکشی در اطفال باقی مانده از طلاق به نحوی بارز افزایش می یابد . این اطفال خیلی بیشتر از دیگر همسالان خود مورد سوء استفاده جنسی قرار می گیرند و بی بند و باری و اعتیاد نیز در میان آنان شیوع بیشتری دارد .
تحقیقات انجام شده در باره علل بزهکاری کودکان نشان می دهد که کودکان طلاق از امنیت روانی و عاطفی برخوردار نبوده و وجود جانشین مادر در محیط خانواده منجر به ناسازگاری ، انحراف و فرار کودک از محیط خانواده می شود .
بر اساس مطالعات انجام شده در ایران ، 95% نوجوانان و جوانانی که به اتهام دزدی در مراکز بازپروری بسر می برند ، فرزندان خانواده هایی هستند که پدر و مادرشان از هم جدا شده و یا یکی از والدین اقدام به ازدواج مجدد کرده اند .
مشکلات روحی و جسمی
طلاق علاوه بر ناراحتی های روانی و گرفتاریهای زندگی ، فرزندانی را برجای می گذارد که به علت پرورش در شرایط نامساعد از نظر روانی و جسمانی وضع طبیعی ندارند . طلاق موجب افسردگی نوجوانان می شود ، به نحوی که کمتر از زندگی لذت می برند ، بی اشتهایی بر آنان چیره می گردد و خسته به نظر می رسند . همچنین روحیه وسواسی و اضطراب ، پرخاشگری و عصیان ، بی قراری ، حسادت ، سوء ظن و سماجت از دیگر حالاتی است که در بچه های طلاق دیده می شود .
البته سن کودک در زمان طلاق ، در واکنش او نسبت به این رویداد مهم است . تجربه طلاق برای تمام اعضای خانواده اضطراب زا می باشد و رفتار کودکان بعد از طلاق ، نشان دهنده این اضطراب است . پس از جدایی ، بلافاصله میزان اختلالات عاطفی و رفتاری در کودکان بالا می رود .
کودکان تا سن 4 سالگی ، استنباطی از طلاق ندارند و به طور کلی نمی فهمند که چه اتفاقی افتاده است ، اما چون طلاق در نهایت منجر به فقدان یکی از والدین می شود ، بر وابستگی کودک تأثیر می گذارد و اثرش در رفتارهای کودکان نمایان می باشد .
کودکان 4 – 6 ساله مفهوم ساده ای از طلاق را می دانند و در صورت بروز طلاق ، خودشان را مسبب آن می دانند . کودک پس از 6 سالگی ، به خوبی مفهوم طلاق را می فهمد .
پاسخ فوری اکثریت کودکان در هر سنی در خصوص خبر جدایی والدین ، اضطراب و پریشانی است ، به طوری که برخی از آنها هیجانی شده یا رفتار واپس گرایی نشان می دهند .
طلاق والدین بر ویژگیهایی چون اضطراب ، گوشه نشینی ، پرخاشگری ، بهانه جویی ، انتقام جویی ، بی رحمی ، غمگین بودن ، زود رنجی ، نزاع و درگیری ، بدخوابی ، بی اشتهایی ، بیزاری از زندگی ، شک و دودلی و احساس بیماری در کودکان اثر فزاینده دارد .
اغلب بررسیها نشان می دهد که فرزندان طلاق به مشکلات جسمی ، عاطفی ، تحصیلی ( افت تحصیلی ، فرار از مدرسه ، ترک تحصیل ) دچار می شوند و این مشکلات در رشد شخصیت و سازگاری آنان اثرات نامطلوبی بجا گذاشته و احتمال ابتلای آنان را به اختلالات روانی افزایش می دهد .
از نظر والرستین ، طلاق زنجیره ای از حوادث بهم پیوسته است که برای همیشه زندگی قربانیان خود را دگرگون می کند . طلاق والدین نه تنها برقراری روابط عاطفی را برای کودکان دشوار می کند ، بلکه روابط گذشته آنها را با والدینشان مخدوش می کند .
پژوهشهای انجام شده نشان می دهد آسیب پذیری پسرها در مقابل طلاق به مراتب بیش از دختران است ، معمولاً دو سال طول می کشد تا دختران با محیط جدید سازش پیدا کنند ، ولی پسرها زمان بیشتری لازم دارند تا سازگاری جدید بیابند . گاهی کودکان پریشانی خود را با گریه به بزرگترها نشان می دهند ، البته پسران این ناراحتی را به صورت افت تحصیلی ، پرخاشگری و عصیان و دختران با انزوا و غمگین بودن نشان می دهند . والدین روی بچه های همجنس خود کنترل بیشتری اعمال می کنند ، به همین دلیل مادران بیش از پدران به دختران سخت می گیرند و پدران بیش از مادران با پسران جدی هستند . از طرفی پسران و دختران به یک اندازه نیازمند محبت و توجه از طرف والدین خود هستند . اما والدین پس از جدایی ، نسبت به دختران محبت بیشتری دارند . لذا عکس العمل پسران شدیدتر و سازگاری آنها کندتر از دختران است .
بنا به بررسیهای انجام شده ، کودکان پس از طلاق والدین در سنین گوناگون دچار حالات روحی متفاوتی می شوند ، مثلاً در سال اول جدایی والدین ، کودکان دچار احساس خشم ، ترس و افسردگی می گردند و در سنین پیش از دبستان پسران نسبت به دختران معمولاً نا آرامتر و خشن تر می شوند و به جای شرکت در فعالیت گروهی با کودکان ، به حالت پرخاشگری و بی نظمی بیشتر تمایل نشان می دهند ، خواسته های آنها افزون تر می شود و از گریه برای برطرف کردن نیازهایشان بهره می جویند .
جوانان در مقایسه با خردسالان سازش پذیری بیشتری نشان می دهند ، شاید این حالت به دلیل احساس استقلال آنها در این سنین است . دوری از والدین برایشان چندان رنج آور نیست . واکنش آشکار آنان رفتار خشونت آمیز ، پرخاشگری ، بی نظمی و سرپیچی از قوانین است .
در زندگی پس از جدایی والدین که کودک تک والدی است و مادر سرپرست وی می باشد ، به دلیل فقدان ، پدر مسائل روحی و روانی بسیاری برای دختران ایجاد می شود که از جمله آنها بدبینی به جنس مرد ، بی خبر ماندن از روحیات و ساختار وجودی مردان است که گاه آسیبهای آن در ازدواج چنین دخترانی آشکار می گردد . همچنین احساس بی پناهی و ضعف شخصیت در این دختران بروز می کند . در صورت فقدان مادر نیز آسیبهای عاطفی و شخصیتی و اختلال در رشد ذهنی ، اجتماعی و اخلاقی فرزند پدید می آید .
یک پدر هر چه تلاش کند و بتواند نقش مادر را با موفقیت بازی کند ، نخواهد توانست نیاز به عواطف مادرانه را در کودکان ارضا کند ، به ویژه اگر محرومیت کودک از مادر با ازدواج دوباره پدر ، وجود مادر دوم یا نامادری مواجه گردد که در این حال فرزندان پدر را از دست می دهند و بر کمبودهای آنان افزوده می شود .
آسیب طلاق بر نوجوانان کمتر از آسیب این واقعه بر کودکان نیست ، فقط این دو آسیب ، کیفیت متفاوتی دارند . یکی از مسائلی که همیشه در رابطه با طلاق مدنظر قرار می گیرد ، سطوح رشدی است . مطالعات نشان می دهند که واکنش های مربوط به طلاق متناسب با سن صورت می گیرد . تحقیقات والرستین و کلی و کاردک و برگ نشان می دهد که نوجوانان تا حدی بهتر از کودکان به طلاق سازگاری مجدد نشان می دهند ، اما با این وجود باید با نوجوانان طلاق زده و آسیب دیده از جدایی والدین ، احتیاط بیشتری را لحاظ نمود .
مشکلات تربیتی
وقتی طلاق اجتناب ناپذیر می شود ، مسئله مهم سرپرستی کودکان است . تک والدی مشکلات خاص خود را به همراه خواهد داشت ، از جمله اینکه اگر کودک با هر دو والد در ارتباط باشد ، یعنی یکی از والدین ، کودک را سرپرستی نماید و دیگری هم بتواند با او دیدار کند ، ناهماهنگی میان دو الگو ، دو نوع روحیه و شخصیت را به او خواهد آموخت . به ویژه اگر والدین در رفتار و سخنان خود سعی در موجه کردن رفتارهای خود داشته باشند ، کودک قادر نخواهد بود هماهنگی و سازگاری میان این دوگونه رفتار را بیابد . از طرفی زندگی با یک والد و بی ارتباط بودن با والد دیگر موجب می شود که کودک شناخت صحیحی از جنسیت و صفات روحی و بیولوژیکی والد دیگر پیدا نکند ، لذا پسرهایی که با مادر زندگی می کنند ، ممکن است با بسیاری از صفات مردانه بیگانه و بی تجربه بمانند و برعکس دخترانی که تنها با پدر زندگی می کنند ، احتمال دارد از شناخت الگوهای رفتاری زنان و اصول خانه داری و همسرداری محروم بمانند .
دختران نوجوان نیازهای دیگری دارند ، آنها فکر می کنند که والدین مدلهای اساسی نقش آموزی هستند و بدون حضور آنها رشد مناسب رفتار بزرگسالی در نوجوان مشکل خواهد بود ، علی الخصوص زمانی که این عدم حضور در اثر طلاق باشد . کاملاً بدیهی و منطقی است که اگر الگوئی وجود نداشته باشد ، نقش آموزی دچار مشکل می شود و منطقی تر اینکه این فقدان در صورتی که ناشی از یک ضد ارزش باشد ، نقش آموزی سخت تر می گردد . به عبارت دیگر فرزندان باقی مانده از طلاق در همانند سازی مشکلات زیادی خواهند داشت . پسر در همانند سازی از پدر و دختر در الگوپذیری از مادر. از سوی دیگر با فقدان حضور پدر کنترل فرزند پسر توسط مادر به دشواری انجام می شود . زیرا والدین بر روی کودکان همجنس خود کنترل بیشتری دارند ، با فقدان حضور پدر ، در واقع پسر ، مهمترین منضبط کننده خود را از دست می دهد ، با توجه به اینکه سرپرستی کودکان پس از طلاق غالباً با مادران است .
زندگی با یکی از والدین نمی تواند شخصیت کامل و متعادلی را در کودک پدید آورد . اینگونه زندگی نمی تواند همه نیازهای کودک را برآورده سازد . زیرا کودک در این نوع زندگی برای رفتارهای خود تنها یک مربی و الگو دارد و از لحاظ محبت و سرپرستی تنها به یکی از والدین تکیه می کند . از سوی دیگر جامعه هرگز نخواهد توانست نقش پدر و مادر را برای طفل ایفا کند و همه نیازهای عاطفی و روانی و معنوی او را تأمین نماید .
مشکلات زندگی آتی
مشاهده تعارض والدین و روابط زناشویی ضعیف آنان ، احتمالاً تأثیر نامطلوبی بر موفقیت ازدواج فرزندان می گذارد . بیشتر بچه هایی که با خانواده های طلاق و یا با سرپرستی یکی از والدین زندگی می کنند علاوه بر اینکه دچار انحرافات جنسی و اخلاقی می شوند ، ازدواجشان نیز به طلاق ختم می شود و درصد طلاق در این گروه که پیشینه طلاق والدین را دارند ، در مقایسه با دیگران بیشتر است .