آش نخورده ، دهن سوخته
هر گاه کسی گناهی مرتکب نشده باشد و مردم او را گناهکار بدانند ، این مثل را گویند که مترادف است با مثل « گرگ دهن آلوده و یوسف ندریده » و قصه ی آن چنین است :
روزی شخصی به خانه یکی از آشنایانش رفت . صاحب خانه آش داغی برای او آورد . مهمان هنوز دست به سفره نبرده بود که دندانش درد گرفت و از شدت درد ، دست ، جلو ی دهانش برد . صاحب خانه به خیال اینکه چون مهمان عجله کرده و مهلت نداده تا آش سرد شود دهانش سوخته است ، به او گفت : « اگر صبر می کردی ، آش سرد می شد و دهنت نمی سوخت . » مهمان از شنیدن حرف صاحب خانه ، عرق شرم به پیشانیش نشست و در جواب گفت : « بله آش نخورده ، دهن سوخته .»
روایت دوم
آش نخورده و دهن سوخته
در زمان های دور ، مردی در بازارچه شهر حجره ای داشت و پارچه می فروخت . شاگرد او پسر خوب و مودبی بود ولیکن کمی خجالتی بود .
مرد تاجر همسری کدبانو داشت که دستپخت خوبی داشت و آش های خوشمزه او دهان هر کسی را آب می انداخت .
روزی مرد بیمار شد و نتوانست به دکانش برود . شاگرد در دکان را باز کرده بود و جلوی آنرا آب و جاروب کرده بود ولی هر چه منتظر ماند از تاجر خبری نشد . قبل از ظهر به او خبر رسید که حال تاجر خوب نیست و باید دنبال دکتر برود .
پسرک در دکان را بست و دنبال دکتر رفت . دکتر به منزل تاجر رفت و او را معاینه کرد و برایش دارو نوشت .
پسر بیرون رفت و دارو را خرید وقتی به خانه برگشت ، دیگر ظهر شده بود . پسرک خواست دارو را بدهد و برود ، ولی همسر تاجر خیلی اصرار کرد و او را برای ناهار به خانه آورد .
همسر تاجر برای ناهار آش پخته بود سفره را انداختند و کاسه های آش را گذاشتند . تاجر برای شستن دستهایش به حیاط رفت و همسرش به آشپزخانه برگشت تا قاشق ها را بیاورد ، پسرک خیلی خجالت می کشید و فکر کرد تا بهانه ای بیاورد و ناهار را آنجا نخورد . فکر کرد بهتر است بگوید دندانش درد می کند . دستش را روی دهانش گذاشتش .
تاجر به اتاق برگشت و دید پسرک دستش را جلوی دهانش گذاشته به او گفت : دهانت سوخت ؟ حالا چرا اینقدر عجله کردی ، صبر می کردی تا آش سرد شود آن وقت می خوردی ؟
زن تاجر که با قاشق ها از راه رسیده بود به تاجر گفت : این چه حرفی است که می زنی ؟ آش نخورده و دهان سوخته ؟ من که تازه قاشق ها را آوردم .
تاجر تازه متوجه شد که چه اشتباهی کرده است از آن پس ، وقتی کسی را متهم به گناهی کنند ولی آن فرد گناهی نکرده باشد ، گفته می شود : آش نخورده و دهان سوخته .