دو هفته بعد در همان نقطه ، آن مرد محترم بلوچ ، مجدد ظاهر و ماشین را متوقف کرد . مشکی پر از شیر شتر را به رسم حق شناسی با خود آورده و به بلوچی به من گفت : بچار ( خوب نگاه کن ) آن بچه شتر خوب شده و دارد بازی می کند .
شاید آن مرد درستکار بلوچ راست می گفت که من بدرد همان کاری می خورم که او می گفت .