چهار قانون زندگی
پیرمردی بود که احساس می کرد عمرش به سر رسیده است . بنابراین فرزندانش را صدا کرد و به آنها گفت : « من از دارایی دنیا چیزی ندارم که به شما بدهم ، اما چهار قانون از قوانین زندگی را برایتان می گویم :
اول : هرگز از چیزی که دیگران می گویند نترسید . آنها فقط در ترس ها و تخیل شما وجود دارند . کاری که خودتان می کنید مهم است . اگر در وجدانتان به درستی کارتان اعتقاد دارید ، بدانید در حضور خدا هستید و به خود بگویید : بگذار هرچه می خواهند بگویند!
دوم : به دنبال چیزهای مادی نباشید .گرچه به نظرتان می رسد که شما صاحب مادیات می شوید ، اما این مادیات هستند که صاحب شما می شوند . هرچه بیش تر داشته باشید ، آزادی شما کم تر است . هرگز آزادی خود را تسلیم نکنید و همیشه از زندگی چنان که هست و پیش می آید لذت ببرید .
سوم : چیزهای جدی را آسان بگیرید و چیزهای آسان را جدی .
چهارم : هر اندازه که می توانید بخندید . بدانید در هر کس موضوع خنده آوری هست ، اما پیش از هر کس به خودتان بخندید .»