سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرکز خدمات مشاوره ای طلوع زندگی

ارتقاء سلامت خانواده

گرگ درون

گفت دانـایی کـه گرگی خیره سر

هست پنهـان در نـهـاد هـر بشر

لاجرم جـاری است پیکاری بزرگ

روز و شب مابین این انسان و گرگ

زور بـازو چـاره ایـن گرگ نیست

صاحب اندیشه داند چاره چیست

ای بسا انسان رنـجـور و پـریش

سخت پیچیده گلوی گرگ خویش

ای بسا زور آفـریـن مـرد دلـیـر

مانـده در چنگال گرگ خود اسیر

هر که گرگش را در اندازد به خاک

رفته رفته مـی شود انسان پـاک

هـرکـه بـا گرگش مـدارا می کند

خلق و خـوی گـرگ پیدا می کند

هرکه از گرگش خورد دائم شکست

گرچه انسان می نماید ، گرگ هست

درجـوانـی جـان گـرگت را بـگیر

وای اگـر ایـن گرگ گردد بـا تو پیر

روز پیری گـر کـه باشی همچو شیر

نـاتـوانـی در مصاف گـرگ پـیـر

اینکه مـردم یـکدگـر را می درند

گـرگـهـاشان رهـنـمـا و رهبرند

اینکه انسان هست این سان دردمند

گـرگـهـا فـرمـان روایـی می کنند

این ستمکاران کـه بـا هـم همرهند

گـرگـهـاشان آشـنایـان هـمنـد

گـرگـهـا هـمـراه و انسانها غریب

بـا کـه بـاید گفت این حال عجیب

فریدون مشیری