ترس همیشه از ناآگاهی سرچشمه میگیرد
رالف والدوامرسون میگوید : ما نمیدانیم چه چیزهایی حاضر، آماده و ممکن هستند .
اکثر ما نمیدانستیم که میشود بدون پول اولیه خانه خرید ، تا وقتی که کتابهای رابرت آلن را خواندیم . نمیدانستیم که میشود نرخ بهره کمتری برای کارتهای اعتباری تقاضا کرد ، تا وقتی که سخنرانی چارلز گیونز را نشنیده بودیم ، نمیدانستیم که میشود یک سرویس مجانی یا اتومبیل یا اتاقی ارزانتر در هتل درخواست کرد ، تا وقتی که یک نفر به ما گفت « میتوانیم» . اگر پدر و مادرمان به ما یاد نداده بودند . و در مدرسه یاد نگرفته بودیم و نمونهاش را در زندگی ندیدیم . از کجا میتوانستیم بدانیم؟
وقتی عادت کنید برای سیر کردن خود یک تکه نان بخورید ، نمیدانید که میتوانید یک بشقاب رشته فرنگی بخواهید . شما هیچوقت یک بشقاب رشته فرنگی ندیدهاید . حتی نمیدانید که وجود دارد . بنابراین خواستن آن کاملاً دور از طبیعت شماست . یک روز یا یک نفر بشقاب رشتهفرنگی را به شما نشان میدهد یا راجع به آن میخوانید یا از کسی میشنوید ، تا بالاخره از وجود آن آگاه میشوید و دیگر فقط یک خیال نیست و بعد یواشیواش به خود میگویید : آهای . من رشته فرنگی میخواهم .