مرکز خدمات مشاوره ای طلوع زندگی

ارتقاء سلامت خانواده

ما نمی‌دانیم چگونه درخواست کنیم

داستانی هست راجع به یک دزد در زمان‌های قدیم که کت باشکوهی را دزدید . کت از بهترین پارچه درست شده بود و دکمه‌هایی از طلا و نقره داشت . وقتی کت را در بازار به یک بازرگان فروخت ، پیش دوستانش برگشت . دوست نزدیکش از او پرسید که کت را چند فروخته است ؟

پاسخش این بود : صد سکه نقره .

دوستش پرسید : یعنی می‌خواهی بگویی فقط صد سکه نقره برای آن کت باشکوه گرفتی؟

دزد پرسید : مگر از عدد صد بزرگ‌تر هم هست؟

خیلی از ما نمی‌دانیم چه بخواهیم ! یا نمی‌دانیم چه چیزهایی موجود در اختیارمان است چون هیچ‌وقت با آنها آن‌قدر آشنا نبوده‌ایم ، یا آن‌قدر از خود دور افتاده‌ایم که دیگر قادر نیستیم ، نیازها و خواست‌های واقعی خود را درک کنیم . بعضی از ما به قدری کرخ و بی‌حس شده‌ایم که از آرزوها و خواست‌های طبیعی خود بی‌خبریم . دیگر نمی‌دانیم چه می‌خواهیم ! بیشتر ما نمی‌دانیم چطور بخواهیم . چه وقت و چه زمانی بخواهیم . ما نیاموختیم چطور نیازمان را بخواهیم . خیلی از ما یاد نگرفتیم علائم غیرکلامی را که مردم به سوی ما ارسال می‌کنند . دریافت کنیم .