سنگریزه و روغن
روزی ، مرد جوانی که زارزار میگریست به نزد بودا آمد ، در حالی که نمیتوانست از گریه بازایستد . بودا از او پرسید : چه شده جوان ؟
سنگریزه و روغن
روزی ، مرد جوانی که زارزار میگریست به نزد بودا آمد ، در حالی که نمیتوانست از گریه بازایستد . بودا از او پرسید : چه شده جوان ؟