سودای عقل
آلفرد ادوارد هاوسمن
در آن ایام نوجوانی ،
هنگامی که به بازار مکاره می رفتم ،
بیش از چند سکه در کیسه نداشتم
و چه بسیار که می ایستادم
و به چیزهایی که توان خریدش را نداشتم با حسرت می نگریستم .
اکنون روزگار دگرگون شده است
و می توانم هر چه دلم می خواهد بخرم ،
این بازار و این دینار ،
اما راستی آن جوانک شاد و بی خیال ،
که با کیسه ی خالی به خرید می رفت کجاست ؟
آن جوانک عمر خویش را در سودای سود و زیان
و حساب کم و بیش سپری کرد
و چنین است که دلهای آدمیان
پیوسته از این سودا ها خسته و آزرده شده است
و در آینده نیز همین سوداها آنان را خواهد فرسود .
حسین محی الدین الهی قمشه ای