سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرکز خدمات مشاوره ای طلوع زندگی

ارتقاء سلامت خانواده

برگی از تاریخ

فریاد رسی

روزی امام جماعتی ، نامه ای به امیر فرستاد به این مضمون که حاکم نطنز به مردم ظلم می کند و ... . امیر به فرستاده اش گفت : میرزا ابوالقاسم را بگو ، اگر دیگر چیزی نوشته ، اخراج بَلَدت می کنم . تو هم اگر کاغذش را آوردی سیاست می شوی .

پیغام امیر را که امام شنید ، شرحی سخت و بد به امیر نوشت که پس مظلوم کجا رود و به همان آدم داد بِبرد . و او کاغذ را برد . منتهی خط ها را گشوده و دیده و جرأت خواندن نکرد .

امیر پرسید : چیست ؟ گفت : عریضه میرزا ابوالقاسم است . فرمود : بخوان . منشی سر به زیر انداخت . امیر به تغیّر گفت : بلکه فحش داده ، بخوان . منشی خواند .

گفت : جوابی با احترام زیاد بنویس و فردا شب را به شام دعوتش کن . جواب را که آوردند ، اصحاب امام گفتند : نرو ، می خواهد از همان جا اخراج بلدت نماید .

امام فرمود : چنین نیست و رفت .

امیر کمال احترام را به امام گذارده و گفت : از کاغذ اول چنین پنداشتم که به هوای ریاست شخصی نوشته ای ، ولی خطِّ دوم را که دیده ام قصدت فریاد رسی مظلوم بوده ، ممنون شدم و حاکم نطنز را عزل و ادب کردم و البته هرجا ستمدیده دیدی به من آگاهی ده و رسیدگی به مظلومین فریضه اولیای دولت است و محتاج به بست و بقعه و شفیع و رقعه نیست .