دعای بهلول
فردی چند گردو به بهلول داد و گفت : بشکن و بخور و برای من دعا کن . بهلول گردوها را شکست ولی دعا نکرد . آن مرد گفت : گردوها را می خوری نوش جان ، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم !
بهلول گفت : مطمئن باش اگر در راه خدا داده ای خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است .