سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرکز خدمات مشاوره ای طلوع زندگی

ارتقاء سلامت خانواده

پسرکِ مهربان و توله سگِ لَنگ !

سالها پیش کشاورزی به همراه خانواده اش در مزرعه ای زندگی می کرد . سگ نگهبان مزرعه آنها که از نژاد خوبی بود به تازگی صاحب پنج توله پشمالوی زیبا شده بود . کشاورز تصمیم گرفت توله ها را بفروشد و با پول فروش آنها بخشی از مشکلاتشان را حل کند . روی کاغذ اطلاعیه ای نوشت با این مضمون : توله سگ های فروشی و رفت تا اطلاعیه را روی صندوق پست کنار مزرعه بچسباند . در حال چسباندن اطلاعیه بود که احساس کرد چند لحظه ای است پسربچه ای آنجا ایستاده و به او نگاه می کند .

پسر کوچولو پرسید : یکی از آنها را به من می فروشید ؟

کشاورز گفت : این سگ ها از نژاد خوبی هستند ، با ارزشند . چقدر پول داری ؟

پسر کوچولو پولهائی را که در مشتش نگه داشته بود نشان داد وگفت : « این کافیه ؟     »

کشاورز گفت : بله با تخفیفی که به تو می دهم می توانی یکی را برداری .

و سپس سوتی زد و با صدای سوت او یک مادّه سگ با چهار توله فسقلی اش که شبیه توپهای پشمی کوچولو بودند از لانه بیرون آمدند و به سمت کشاورز دویدند . دوباره صدائی از لانه آمد و یک توله سگ لاغر که از توله های دیگر کوچک تر بود بیرون آمد .توله پشمالوی کوچولو لنگ لنگان به سمت بقیه رفت .

چشم های پسرک از خوشحالی برق زد و با اشتیاق رو به کشاورز کرد و گفت : من همان را می خواهم و به سگ کوچولو اشاره کرد .

کشاورز با تعجّب گفت : پسرم این توله نمی تواند مثل توله های دیگر بدود . بهتر است یکی دیگر را انتخاب کنی تا بتواند با تو بازی کند .

پسر کوچولو در حالیکه پاچه شلوارش را بالا می زد و آتل فولادی را که دو طرف پای او را به کفش مخصوص وصل کرده بود را نشان می داد به کشاورز نگاه کرد و گفت : می بینی آقا !!! من هم نمی توانم به خوبی بدوم و این توله به کسی نیاز دارد که وضعیتش را به خوبی درک کند .

در محیط کار و زندگی ما افراد زیادی وجود دارند که نیاز دارند کسی آنها را درک کند . درکِ مُتقابل برای کسانی که مُشکل مُشابهی دارند ، بسیار حائز اهمیت است .