سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرکز خدمات مشاوره ای طلوع زندگی

ارتقاء سلامت خانواده

روبرو شد و با نگاه پر معنا به آن رخساره سیاه ( که هنوز هم تغییر رنگ نداده است ) فرمود : پسر ! تو که در استان نمره اول را آوردی اینجا چه میکنی ؟!

نفوذ کلام آن آفتاب معرفت ، مرا بر آن داشت تا ، در برگشت به روستا ، از پدرم التماس کنم تا مرا به دبیرستان بفرستد . پا فشاری های مادرم ، پدرم را نرم کرد و او که غرق در فقر و مصائب دنیا بود ، موافقت کرد و با پا در میانی یکی از اساتید فاخر آن زمان که هم اکنون به افتخار بازنشستگی نائل گردیده است ، به حضور رئیس وقت دبیرستان محمد رضا شاه آنزمان رسیدم .

پرسید : تا بحال کجا بودی ؟

عرض شد : شاگرد خیاط بودم .

آن بزرگوار موافقت کرد تا وارد کلاس شوم و در پایان سال ، شاگرد اول شدم . دوران شش ساله دبیرستان با فارغ التحصیلی از دبیرستان شاهپور آنزمان به پایان رسید .

باید اذعان کنم ، که در ساعات غیر از کلاس و روزهای تعطیل و در کنار پدر ، جهت گذراندن زندگی و تهیه هزینه تحصیلی به کارگری مشغول بودم .

دست قضا زد و در آنزمان ( 1346 ) در کنکور پزشکی نفرچهارم شدم . گر چه در بسیاری از دانشگاهها منجمله دانشگاه صنعتی آریامهر آنزمان ( صنعتی شریف فعلی ) پذیرفته شده بودم ، ولی دانشکده پزشکی و پزتخیلی دکتر بودن و شهر امام رضا ( ع ) و به امر پدر ، با پول دو خیر ( رحمت ا ... علیهم ) در دانشکده پزشکی ثبت نام کردم و بعدها هم آن دو بزرگوار وجوه پرداختی را دریافت نکردند ، خداوند آنها را غریق رحمت واسعه خود نماید .

ترم اول دانشکده به سختی گذشت . چند ماهی در کنار زائرین حضرت رضا ( ع ) در مسافرخانه شاهرودی ها گذران می کردم ، ولی مقاومت پا بر جا ماند .

پایان ترم معدل A    را کسب نمودم . یادم هست که مرحوم پدر در ترم اول فقط توانست پنجاه تومان پول ارسال نماید .

با کسب معدل A    بنیاد علوی ( پهلوی سابق ) بورس به متقاضی می داد . لذا با در خواست اینجانب ماهی 250 تومان بورس به من اختصاص دادند .

از طرفی بدون هیچ درخواستی شورای شهر شاهرود تصویب کرده بود که فقط به اینجانب ماهی یکصد تومان و بلا عوض شهرداری کمک هزینه تحصیلی پرداخت نماید .

جال وضع اقتصادی بسیار خوب شده بود . اتاقی در شهر اجاره کرده از سعدآباد خواهرم و دو برادرم را نیز به مشهد منتقل نمودم تا کار و تحصیل آنها ممکن شود .