حکایت
حکایت کرده اند که مردی متمول قصد داشت هزار سکه به درویشی فقیر ببخشد .
مرد متمول گفت : من میلیون ها سکه دارم .
درویش پرسید : آیا دلت می خواهد که ثروتی بیش از این داشته باشی ؟
مرد گفت : البته !
درویش گفت : پس من هزار سکه ی تو را قبول نخواهم کرد ، زیرا یک انسان غنی نباید از یک مرد فقیر چیزی بپذیرد .
مرد ثروتمند گفت : اما تو که چیزی نداری ، پس چطور از من غنی تر هستی ؟
درویش پاسخ داد : با این که من چیزی ندارم اما هیچ آرزویی هم ندارم . در حالی که تو هنوز آرزو می کنی ، ثروت بیشتری داشته باشی . بی تردید کسی که آرزوی ثروت بیشتر می کند ، فقیر تر از کسی است که احساس خرسندی می کند و آرزوی چیزی را ندارد .