سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرکز خدمات مشاوره ای طلوع زندگی

ارتقاء سلامت خانواده

روی خط تلفن    02732241659  

بعد از طهر روز یک شنبه 7 آبان ماه 1391 خواننده عزیزی زنگ زد که : « نمی خواهید در خیابانهای شهر قایق سواری کنید ؟ »

پرسیدیم : « چه شده ؟ » .

گفتند : « به دنبال ریزش باران ، اکثر خیابانها ، حکم دریاچه را پیدا کرده اند ، ماشین ها ، امکان تردد ندارند . بعضی از این ماشین ها ذوق زده شده و میان این دریاچه ها خاموش شده و جاخوش کرده اند و  ... » .

گفتیم : « ما در شماره های قبل نوشتیم و از مغازه داران ، همشهریان و ... تقاضا کردیم که زباله ها و آت و آشغالهای خود را پای درختان نریزند تا در روزهای بارانی چنین مشکلاتی برای مردم ایجاد نشود ؛ حتما به حرف های ما توجه نکرده اند و ریزش باران ، این پاکت های زباله ، خرده میوه ها و آت و آشغالها را با خود حرکت داده و محل های عبور آب را مسدود کرده اند و آبها به خیابانها راه پیدا کرده اند و به قول شما خیابانها دریاچه شده اند ! »

گفتند : « باز هم بنویسید ؛ شاید بعضی از گوش ها سنگین است ، صدایتان را بلند تر کنید ! »

گفتیم : « بازهم می نویسیم و نوشتیم . این وظیفه تک تک همشهریان است که در تمیز نگهداشتن شهر مشارکت داشته باشند و فقط نمی توان از یک نهاد یا ارگان یا اداره انتظار پاکیزکی یک شهر چند صد هزار نفری را داشت ، هر چند که مشارکت همشهریان مانع از انجام وظیفه نهادهای ذیربط نیز نمی شود » .  

خواننده عزیزی زنگ زده بود که : « صبح ها و بعد از ظهرها هنگام تعطیلی مرکز پیش دانشگاهی دخترانه ( واقع در خیابان شیخ بهایی ) این خیابان صحنه هنر نمایی موتور سوارهای یک نفر ، دو نفره و چند نفره است ( تک چرخ می زنند ، با سرعت های بالا در حرکت اند ، ویراژ می دهند و ... ) ؛ و می خواست که این مساله به گوش مسئوولین امر برسد تا حداقل برای حفظ سلامت دانش آموزان و آسایش ساکنان این خیابان چاره ای اندیشیده شود » .

ضمن تشکر از این خواننده عزیز ما به خواسته به حق او عمل کردیم ؛ انشاا... شاهد عمل سریع مسئوولان راهنمایی و رانندگی نیز باشیم . »

 خواننده ای زنگ زده بود که : « برای انجام کار فرزندم به یکی از مراکز دانشگاهی مراجعه کردم ؛ دیدم یک اتوبوس خطوط شهری در پارکینگ این موسسه پارک است . از فرزندم پرسیدم : « این ماشین مخصوص رفت و آمد دانشجویان این مرکز است ؟ »         

فرزندم جواب داد که : « نه و ادامه داد که فکر می کنم راننده این اتوبوس دانشجوی این موسسه است ! » از ادامه گفتگو با فرزندم خودداری کردم و با خودم گفتم : اگر جمله فرزندم صحیح باشد و این راننده دانشجوی این موسسه است ، پس مسافرینی که می باید با این اتوبوس در سطح شهر تردد کنند ؛ چفدر باید در گرمای تابستان و یا در سرمای زمستان در ایستگاههای اتوبوس انتظار بکشند تا ساعات درسی این راننده راحت طلب ( که به جای انجام وظیفه در سطح شهر گوش جان به سخنان شیرین استاد داده است ) تمام شود و بعد از خستگی درکردن به انجام وظیفه اصلی خود بپردازد . »

گفتیم : « بطور حتم ، اشتباهی صورت گرفته ! »

گفت : « خدا کند ! برای من هم باور این مساله سخت است » .

گغته این خواننده را ما منعکس کردیم ؛ نه به جهت این که از کسی شکایتی داشته باشیم ، فقظ به این خاطر که یاد آوری کنیم که ( حتی برای انجام ، یک کار شخصی چند دقیقه ای ) ما حق نداریم از امکانات بیت المال چنین استفاده هایی ببریم . »